تاریخ انتشار: 1396/3/24 18:30     /     کد خبر : 2691     /     دسته خبر : اجتماعی
سخن نیوز: به گزارش ابراهیم حاتمی خبرنگارپارلمانی سخن نیوز ، از حادثه معدن یورت دیرزمانی نمیگذرد اما از
بلاتکلیفی خانوادههای داغدار معدن یورت آزادشهر از دریافت مستمری و حق بیمه باوجود دستورسریع دولت برای رسیدگی به خانواده آسیبدیدگان حادثه ریزش معدن یورت آزادشهر، اما هنوز ترتیب اثری داده نشده و خانوادهها از بابت دریافت مستمری و حق بیمه دربلاتکلیفی قرار دارند.سخن نیوز: به گزارش ابراهیم حاتمی خبرنگارپارلمانی سخن نیوز ، از حادثه معدن یورت دیرزمانی نمیگذرد اما از رسیدگی به خانوادههای قربانیان و مصدومان حادثه که قرار بود در اسرع وقت به امورات آنها رسیدگی شود، دیرزمانی گذشته است.دیدم که دانههای عرق روی صورت «ابراهیم» تاول شده بود و «اعظم»، اشک میریزد و بچه جیغ میکشد و پدرش را میخواهد، سنگینی دستگاه پیکور امان «محمود» را بریده بود و تمامش نگاه شده بود به سیاهی معدن و همولایتیهایش که یکی، یکی نقش زمین میشدند و «انسیه» خودش را میخورد و میزند که کاش بیشتر به شوهرش اصرار کرده بود معدن نرود.نفسهای «مهدی» آن ته معدن، به شماره افتاده بود و مرگ را به چشم میدید، اما پاهایش از زور خستگی و بیهوایی، سنگ شده بود و «رقیه» دلش برای جوانی شوهرش میسوزد، برای استخواندردها و سرفههای شبانه. برای چهل روزی که شوهر شبها به خانه نمیآید تا پیراهن سیاهش را دربیاورد، حوله بگیرد دستش و چرک سیاه صورت را پاک کند و زن غر بزند. «رقیه» مثل ٤٣ زن دیگر، سیزدهم اردیبهشت، روز ریزش و انفجار معدن زمستان یورت آزادشهر گلستان را قاب گرفته و آویخته به دلش به سرش به مغزش؛ سیزدهم اردیبهشت را با همه سنگینی زغالها و دستگاههای هوارسان و ماشینهای بزرگش.نم اشک، هنوز بعد از ٤٠ روز، گوشه چشمها نشسته، گوشه چشم همسران و مادران و خواهران و...، هنوز که نه، همیشه یک جای دلشان تنگ است برای مردان معدن.روستای وطن، هشت رفته و برنگشته دارد. ٥ نفرشان در خاک «وطن» آرام گرفتهاند و سه نفر، در روستاهای اطراف. «وطن» روستای سبز آخر جاده پیچ در پیچ کوهستانی، تا یک هفته بعد از سیزدهم اردیبهشت، داغ سختی داشت، هنوز هم دارد.یکی، دو شب بعد از حادثه بود که دری به تخته خورد، مدیر معدن یکشبه پولدار شد و هفت، هشتمیلیون تومان به حساب مردها ریخت؛ مرده و زنده. زنان، آنها که داغی نداشتند، النگوهای طلا خریدند، لباس بچهها را نو کردند، گچ خریدند برای سفیدکاری دیوارهای نیمهکاره و آنها که داغدارند، نگاه شدند و حسرت.آخرهمین هفته که بیاید، شبهنگام، صدای شیون پنج زن بلند میشود، صدایی خیلی بلندتر از ٤٠ روزی که گذشت. آنها قراراست آخرهمین هفته مراسم چهلم بگیرند. چهل روزی که برایشان سخت گذشت: «هیچکس نیامد دنبال پولهای عقبافتاده ما. شوهرم نزدیک 20 میلیون تومان از معدن طلب دارد، از خود شرکت معدن هم کسی نیامد سراغی از ما بگیرد، حتی یک آگهی ترحیم برای ما نزدند. فقط یک روز قبل از ماه رمضان استاندار و وزیرکارآمدند. وعده مسکن دادند. استاندارگفت که بدهیها را میدهند».«اعظم» تمام ٦ روزی که بعد ازسیزدهم اردیبهشت برایش درانتظارگذشت تا خبر شوهرش را بیاورند، سفره صلوات گرفته بود: «وزیرکارکه آمد گفت: خودتان انتخاب کنید، یا مسکن مهر یا ٥٠ میلیون تومان پول. مسکن مهر در روستای هزار تپه منطقه امنی نیست. ما همان ٥٠ میلیون تومان را قبول کردیم، اما مگرمیشود با ٥٠ میلیون تومان خانه خرید؟» وزیرکار، قول این خانهها را به ٤٣ خانواده معدنکاران داده: «هنوز پولی به ما ندادهاند. نگفتند هم کِی قراراست پول بدهند.» اینها درد دلهای «اعظم» است.او میگوید دراین مدت کمکهای دیگری هم به آنها شده: «چند شب بعد ازحادثه، نزدیک به هشتمیلیون تومان به حساب شوهرم واریزکردند، ظاهرا به حساب همه کارگران معدن این پول را ریخته بودند، هم مرده وهم زنده، درحالیکه قبلش مدیرمعدن میگفت پول ندارد و ماهها حقوق عقبافتاده کارگران را نداده بود.» خانواده قربانیان دراین مدت یک چک هفتمیلیون تومانی هم گرفتند: «یک روزآمدند فرمهایی به ما دادند و چکی دادند دستمان. رویش نوشته شده بود هشت میلیون تومان. وقتی رفتیم آن را نقد کنیم، هفتمیلیون تومان بود، اما همه جا گفتند چکها هشت میلیون تومانی بوده».«ابراهیم»، همسراعظم، ٢٠ میلیون ازمعدن طلب دارد و حالا نه اعظم و نه هیچ یک از اعضای خانوادهاش نمیدانند این پول را چهطورزنده کنند: «ما اصلا نمیدانیم باید به کجا برویم. تکلیف حقوق معوقه ومطالبات شوهرم چه میشود. مدیرمعدن را نمیشود پیدا کرد» تن بیجان ابراهیم را هجدهم اردیبهشتماه ازته معدن بیرون آوردند: «گفتند دچارخفگی شده» و آن شب چه شبی بود برای «مهدی» و«کوثر» بچههای اعظم و ابراهیم که تا صبح، چشمهایشان میبارید.هنوز وعده مسئولان از خاطر «اعظم» نرفته. وعده آنها که میگفتند این معدنکاران کشته شده، شهید هستند: «اصلا بنیاد شهید شهادت این معدنکاران را قبول نکرده. استاندارهم که آمده بود جوابی به ما نداد.» آنها حالا پیگیر پروندهشان دردادگاه هستند، یک آقای وکیلی آمده و ازآنها وکالت گرفته: «برادرهمسر این وکیل، ازقربانیان حادثه است. آمد به ما گفت به من وکالت دهید بهطوررایگان، پیگیر کارهای پرونده میشوم. ما هم وکالت دادیم.»حالا نزدیک به ١٧ خانواده به آقای وکیل وکالت دادهاند. تعدادشان بیش ازاینها بود اما از ترس پرداخت حقالوکاله، انصراف دادند. پرونده حالا درمرحله بدوی است و باید منتظر گزارش بازرسی وکارشناسی ماند. بازپرسی دادسرای آزادشهر، پیگیر پرونده است.* با ٩٤٠ هزار تومان میشود زندگی کرد؟«اعظم گنجی وطن» زن «آقا محمود» رنگ به صورت ندارد. بس که اشک میریزد و غصه میخورد و نمیداند جواب بچههای بیتاب پدر را چه دهد: «آمدند به ما فرم دادند و اسممان را نوشتند برای مستمری. گفتند مستمری ما میشود ٩٤٠ هزارتومان، حالا شما بگو با ٩٤٠ هزار تومان میشود زندگی کرد؟ بچههای من مدرسه میروند. دو سال دیگرباید بچهام را بفرستم شهر. این خرج مدرسه را میدهد؟ حالا این به کنار. خانه را چه کنم؟ مستاجرم. پولش را کی میخواهد بدهد»؟«اعظم» تمام آن ٦ روز را گریه نکرد، زار زد. میدانست چنین روزی انتظارش را میکشد. «محمود» ٣٧ سالش بود که رفت و ٦ روز طول کشید تا جسدش را بیرون کشیدند: «محمود از سال ٨٢ درمعدن کارمیکرد، همین معدن زمستان یورت آزاد شهر. اما خانم، سرجمع ١٠سال هم بیمه ندارد، خیلی در حقشان نامردی کردند. من حتی نمیدانم بدهی معدن به شوهرم چقدراست، نه عیدی دادهاند نه سنوات. پارسال سه روز جلوی فرمانداری نشستیم تا تکلیف حقوقشان معلوم شود. ١١ماه بود که حقوق نداده بودند.» آن روز که وزیرکاربه روستای وطن آمد، «اعظم» هم بود: «ما مسکن مهر را قبول نکردیم، اما پولی هم به ما ندادند، کنارش یک چک ١٠میلیون تومانی، یکی هم پنج میلیون و یکی هم هفت میلیون تومانی دادند. روی هم میشود 22 میلیون تومان. اما همه جا گفتند ٢٤میلیون دادهاند.قراربود برای کفنودفن هم یکمیلیون بدهند که ٩٠٠هزارتومان دادند. شما اینها را از ٤٣ خانواده کم کنید، ببینید چهقدرمیشود.» این پولها را گذاشته کنار بزند به زخمیاز زندگی. زندگی که بدون محمود با دو بچه قد و نیم قد ادامه دارد اما تلخ و کِشدار: «زنان روستا با پول معدن رفتهاند النگو خریدهاند. برای بچههایشان لباس نو خریدهاند. ما ناراحت نمیشویم، اما ٤٣ نفر باید میرفتند تا حق و حقوق این کارگران را میدادند؟ این حادثه به نفع همه شد. حالا میگویند همه کارگران را میخواهند به معدن دیگری منتقل کنند؛ چون یورت ایمن نیست.»اومیگوید این ماه هنوز، مستمری را ندادهاند: «حالا جدای از این مستمری، شرکت معدن هم به ما بدهکاراست، نزدیک ١٢، ١٥میلیون تومان.» آنها دومراسم چهلم دارند، یکی ٤٠ روز بعد ازحادثه و آن یکی ٤٠ روز بعد از دفن: «ازامام جمعهمان سوال کردیم. گفتند دو تا مراسم بگیرید. آخرهفته مراسم دوممان است.» اعظم ٣٢ساله است، یک هفته ازعروسیاش نگذشته بود که محمود راه آزادشهر را گرفت و شد کارگر معدن. اوهم پیگیر دیه همسرش است: «گفتند دیه هرکدامشان ٢١٠میلیون تومان است. اما هنوز به ما چیزی ندادند.» نه از مستمری خبری هست نه دیهخبر «علی مسعودی» را دو روز بعد ازحادثه آوردند آزادشهر و جیغهای «انسیه» بود که اوج گرفت؛ نزدیک به ٤٠ روز پیش: «هنوز به ما نه دیه دادهاند و نه مستمری.» انسیه وعلی اهل روستای «نرگسچال» هستند و زندگیشان را درآزادشهر شروع کردند: «به ما زنگ زدند گفتند مسکن مهرمیخواهید یا پول؟ ما گفتیم پول. آخر اینجا در آزادشهر مستأجریم.» انسیه میگوید، سه نفر ازقربانیان معدن زمستان یورت، اهل روستای نرگس چال بودند: «هنوز هیچ خبری نشده، چند وقت پیش رفتیم دادگاه پیگیر پروندهشان. حالا قرار است به ما خبر بدهند.» علی را یک سال از معدن اخراج کرده بودند، از تیر سال ٩٥ اما دوباره همان جا مشغول به کارشد: «نیروها را تعدیل که کردند، علی اخراج شد، دوباره بهش زنگ زدند که بیا کارکن. او در آن یک سال راننده تاکسی بود، میگفت پولش کم است، بروم معدن. هر چه گفتم نرو، گفت نمیصرفد.»به ما میگویند حق و حقوقتان را میگیریمدرد «رقیه» هنوز تازه است. همسرش «مهدی سوسرایی» جزو گروه دومیبود که از معدن خارج شد، همان سیزده نفر دوم: «صبح روز ششم به ما گفتند جنازه پیدا شده، آن روز شیفتش بود.» دو پسر دارد، یکی هشت ساله و دیگری دو ساله. از اهالی سوسرا هستند: «از کارهای معدن سر در نمیآورم، نمیدانم چقدر از بدهیاش مانده».گزارش از: ابراهیم حاتمی – خبرنگار پارلمانی مجلس شورای اسلامی
1403/9/13 0:6
1403/9/12 23:55
1403/9/11 8:43
1403/9/11 7:12
1403/9/7 7:32
1403/8/17 9:34
1403/7/19 16:54
1403/6/14 14:37
1403/4/5 15:27
1403/3/18 16:50
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام *
ایمیل *
وبلاگ
دیدگاه
سخن سردبیر
سخن تازه
سخن داغ
شهرهای شمالی
گوناگون
ادبیات
نیم نگاه
دلمشغولی ها
خواب ننه آقا
بسته خبری
دلنوشته ها
سرگرمی ها