تاریخ انتشار: 1397/4/29 16:26     /     کد خبر : 3452     /     دسته خبر : دلمشغولی ها
اختصاصی سلام سینما - فکر میکنم کمتر کسی در ایران باشد که ترانه علیدوستی را نشناسد. دختری که در سنین خیلی پایین و وقتی که هنوز دبیرستانی بود تمام نگاهها را در سینمای ایران به خودش معطوف کرد.
اختصاصی سلام سینما - فکر میکنم کمتر کسی در ایران باشد که ترانه علیدوستی را نشناسد. دختری که در سنین خیلی پایین و وقتی که هنوز دبیرستانی بود تمام نگاهها را در سینمای ایران به خودش معطوف کرد. نام او که با نام «من ترانه پانزده سال دارم» گره خورده است در سالهای اخیر بیش از پیش هم شنیده میشود و حضورش در سریال «شهرزاد» که میتوان آنرا بزرگترین دستاورد شبکه نمایش خانگی در مجذوب کردن عامه مردم دانست، هم باعث شده تا نه تنها سینما دوستان که عموم مردم بیشتر از هروقت دیگری با او خو بگیرند.
اتفاقی که هم موجب محبوبیت و توجه ویژه جامعه به این بازیگر توانا شده و از طرفی هم پای حواشی را به زندگی او باز کرده هرچند که به جرات میتوان ترانه علیدوستی را یکی از کمحاشیهترین سلبریتیهای سینما دانست که هیچوقت در شهرتش غرق نشده و اجازه نداده تا شهرت او را تبدیل به آدم دیگری کند.
ترانه علیدوستی در ۲۲ دی ماه ۱۳۶۲ در خانوادهای هنرمند/ورزشکار به دنیا آمد. پدرش حمید علیدوستی را فوتبال دوستان حتما به یاد میآورند. بازیکنی که در تیمهای هما، کشاورزی و سایپا و پیکان توپ میزد و در تیم ملی ایران هم هفتمین گلزن برتر تاریخ فوتبالمان محسوب میشود.
مادرش نادره حکیم الهی مجسمه ساز و سنگ تراش است و ترانه از همان کودکی در محیطی فرهنگی و مدرن، زندگی کردن را تجربه کرد. در سال ۱۳۶۵ به واسطه حضور پدر در یکی از باشگاههای فوتبال آلمان ، آنها به آلمان رفتند و ترانه تا سه سالگی در آلمان بزرگ شد.
این اتفاق هرچند به ظاهر بیاهمیت است و سه سالگی هم آنقدر سن کمی هست که فکر کنیم خاطرهای از آن به جا نخواهد ماند، اما این دوره تاثیراتی را در شخصیت ترانه علیدوستی به جا گذاشت که مهمترینشان تا امروز با او ماندهاند. اول علاقهاش به زبانهای خارجی خصوصا انگلیسی و آلمانی که زمینه مطالعاتی ویژهای را در پیش چشمان او گستراند و دیگری آشنایی با مدرنیته غربی درست در سالهایی که بنیادهای شخصیتیاش در آلمان درحال شکل گرفتن بود و در ادامه در شکل زیست مدرن و تفکرات آزادخواهانه و فمنیستیش نمود پیدا کرد. درباره هرکدام از اینها مفصل صحبت خواهیم کرد اما بگذارید برگردیم به همان سالهای کودکی و نوجوانی. همانطور که گفتیم ترانه در محیطی بزرگ میشد که با هنر و سینما اصلا بیگانه نبود.
حمید علیدوستی عاشق «سینما پارادیزو» بود و آرشیو سینمایی کاملی داشت و این نه تنها به این معنی ست که او و به تبعش دخترش مخاطب سینما بودند که بسیار هم سینما را جدی پی میگرفت. در آرشیو سینمایی شخصیش برگمان، فلینی و کیشلوفسکی به چشم میخورد و همه اینها باعث شد تا ترانه سینما و در کنار آن مطالعه را با حساسیت ویژهای دنبال کند. هرچند که در کودکی به بازیگری علاقه چندانی نداشت و در نوجوانیش هم بیشتر به موسیقی گرایش پیدا کرده بود و دو سال در هنرستان موسیقی درسش را خواند و پیانو و کلارینت آموخت، در نهایت پیش از آنکه حتی دیپلمش را بگیرد و درسش را تمام کند، سر از کلاسهای بازیگری امین تارخ درآورد تا ترانه علیدوستیای که امروز میشناسیم، کم کم شکل بگیرد و بازیگری بیاموزد.
برخلاف همیشه که بازیگری راه سخت و صعبالعبوری را پیش پای بازیگران میگذارد و آنها متحمل رنجهای زیادی میشوند تا بتوانند خود را اثبات کنند و از تئاترهای کارگاهی و فیلمهای دانشجویی و کوتاه به سینمای جریان اصلی برسند، ترانه علیدوستی و استعداد کم نظیرش ره صد ساله را اینبار یک شبه رفتند. داستان از این قرار بود که در حوالی همان سال ۱۳۷۹ رسول صدرعاملی قصد داشت «من ترانه پانزده سال دارم» را بسازد و سراغ دختربچهای میگشت که گویا ترانه سینمای ایران همان دختربچه بود. در میان ۶۰۰ نفری که حبیب رضایی از آنها تست گرفت در نهایت این ترانه علیدوستی بود که جلوی دوربین صدرعاملی قرار گرفت.
او نه تنها موفق شد که نقش را بهدست بیاورد که در اجرای آن درخشید. دختری نوجوان نقش یک دختر نوجوان که خیلی زود تبدیل به یک همسر و بعد هم یک مادر میشود را بازی کرد و بدون اینه هیچ ایدهای داشته باشد که مادری یعنی چه و عاشق بودن چه حالی دارد، بی آنکه حتی آنقدر بالغ شده باشد که بتواند اینها را و چگونگیشان را در ذهنش مجسم کند، به خوبی از عهده اجرای نقشش برآمد.
اولین تجربه بازیگری او برایش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن را به همراه آورد و البته کلی جایزه ریز و درشت دیگر از جایزه منتقدان و نویسندگان بگیرید تا بهترین بازیگر جشنواره لوکارنو سوییس. (او توانست این جایگاه را تا همین امروز هم کم و بیش حفظ کند و در نظرسنجی جشنواره ترابیکا در سال گذشته یکی از ده بازیگر زن برتر سال انتخاب شود.)
اولین تجربه جلوی لنز دوربین
درباره بازی او در «من ترانه پانزده سال دارم» چه میتوان گفت؟ باید فقط تماشا کنید و لذت ببرید و گاه به گاه شگفتزده شوید.
مثلا صحنهای را که بعد از حاملگیش به ملاقات پدرش رفته را به یاد بیاورید. آن شرم و خجالت درون نگاه و چشمانش را که به استقلال و صراحت شخصیت خود او در جایگاه بازیگر گره میخورد و ترکیبی دست نیافتنی را حاصل میشود. دختری نوجوان دارد در مسیر پیشروی روایت تبدیل به یک مادر جوان میشود.
صحنه شاهکار دیگری که باید در همین راستا به آن اشاره کرد، جایی است که ترانه در مدرسه و در کلاس درس است و ناگهان برای اولین بار حرکت جنین را در شکمش احساس میکند. لحظهای حیرت انگیز که شاید بهترین و خاصترین لحظه در کارنامه بازیگری علیدوستی هم باشد. این یک شروع باکیفیت برای بازیگری بود که از همان ابتدا و در ایام نوجوانی کارش را بسیار جدی گرفت و تمام هم و غمش را پای آن گذاشت. پس از این تجربه مدتی از او خبری نبود. در این زمان دیپلمش را در رشته کامپیوتر گرفت و درسش را تمام کرد.
آغاز همکاری با اصغر فرهادی
بعد از وقفهای کوتاه مدت که کاملا آگاهانه اختیار شده بود، ترانه علیدوستی به واسطه وسواسی که در کار و انتخابهایش داشت فیلمی بازی نکرد تا دو سال بعد که در سال ۱۳۸۲ در فیلم «شهرزیبا» اصغر فرهادی ظاهر شد. او در اینجا هم نقش دختری را بازی میکرد که از سن خودش بزرگتر بود.
دختری که در شرایط سخت و ویژهای زندگی میکند و خب آن دختر باز هم به ترانه علیدوستی و شکل زیستش هیچ ارتباطی نداشت اما او از عهده ایفای این نقش هم به خوبی برآمد. این نقش تازهای برای او بود و چالشهای تازهای هم به همراه آورد. هرچند که ترانه «من ترانه پانزده سال دارم» هم دختری فقیر بود اما در اینجا قضیه بسیار فراتر از فقر و پایین شهری بودن، حول حاشیه نشینی و مناسبات خاص زندگی این چنینی میگذشت.
او نقش زن متاهلی را بازی میکرد که شوهری معتاد و بزهکار داشت و حالا در اینجا دختری کوچک هم داشت و با وجودیکه آگاهی نسبت به شرایط حاشیهنشینی نداشت، اما بازی در این نقش را پذیرفت. او حسابی اهل چالشهای سخت است، نه؟
حضور علیدوستی هرچند که جالب است اما نمیتوان آن را جزو بهترین بازیهای او دانست. با وجودیکه بازیگری زیر دست فرهادی ناخوادآگاه کیفیتی استاندارد را میطلبد و نتیجه میدهد اما تقلا و تلاش بیش از اندازهاش برای حل شدن در نقش کاملا مشهود است. اما همانطور که پیشتر اشاره شد امتیاز اصلیای که علیدوستی از بازی در «شهر زیبا» میگیرد بیش از آنکه به مهارت بازیگری او برگردد، منوط به تصمیمگیری شجاعانه و قبول این چالش شخصی میان خودش و نقشش بود.
یک چهره تازه
باز هم وسواس خانم بازیگر باعث میشود دو سال دیگر از پرده سینما دور باشد. تا در سال ۱۳۸۴ باز هم همکاریش را با اصغر فرهادی در فیلم «چهارشنبه سوری» از سر بگیرد. نقطه مهمی از زندگی علیدوستی که در این میان چه در ساحت شخصی و چه حرفهای کارش تاثیر مهمی دارد، از دست دادن برادر کوچکترش به نام پویان علیدوستی در سانحه روز چهارشنبه سوری است. آن هم درست وقتی که ترانه سر فیلمبرداری «چهارشنبه سوری» حضور دارد. این اتفاق متاثرکننده باعث میشود تا فرهادی به فکر تعطیل کردن فیلمبرداری بیفتد اما اصرار ترانه بر ادامه فیلمبرداری باعث میشود کار ادامه پیدا کند. تصمیم شجاعانهای که حکم مرهم و نوشدارویی بر غم تلخ از دست دادن برادر را دارد؛ سر آخر سینما و حضور در جلوی دوربین تنها چیزیست که کسی را که زندگیش با بازیگری درآمیخته است میتواند مرهم باشد و تسکین دهنده باشد و همچنین در کنار این باز هم نشانهای از جدیت مثالزدنی و روحیه راسخ ترانه علیدوستی در کارش است.
حضور علیدوستی در «چهارشنبه سوری» هرچند که یادآور نقشآفرینیهای گذشته او در نقش دختری پایینشهری است اما جنس متفاوتی دارد. چه چهره و فیزیک علیدوستی و چه فهمش دچار بلوغ تازهای شدهاند و این باعث میشود تا این بار خود او نقش را متفاوت بازی کند. ضمن اینکه برخلاف دو نقش قبلی که هر دو زنانی جسور و به نوعی مستقل بودند، در اینجا با زنی کمرو و مظلوم سروکار داریم که همین کیفیت بازی علیدوستی را متفاوت میکند.
حالا پیشزمینه شخصیتی و تربیتی ترانه علیدوستی را بگذارید در کنار همکاری طولانیش با اصغر فرهادی که او را از وادی بازیگری فراتر میبرد. ترانه علیدوستی صرفا یک بازیگر نیست، حالا در اوج جوانی خودش، او یک هنرمند است با شماری دغدغههای زیستی، انساندوستانه، آزادخواهانه و فرهنگی. حضورش در سینما و اصلا عرصه هنر دیگر محدود به بازیگری نیست و علاوه بر شرکت در کلاسهای فیلمنامهنویسی که یکی از شاخههای مورد علاقهاش در سینما است، به سراغ ترجمه آثار ادبی هم میرود.
این همان جایی است که ترانه علیدوستی ثمره سالهای آغازین زندگی و حضور در غرب را در عرصه اجتماعی زندگیش به بار مینشاند؛ با استفاده از مهارتش در ترجمه، مجموعه داستان کوتاهی از آلیس مونرو، به نام رویای مادرم را ترجمه میکند و بابتش در جشنواره ادبی پروین اعتصامی مورد تقدیر قرار میگیرد. (و مثلا کتاب دیگرش تاریخ عشق جز پرفرپشترین کتابها در زمان انتشار خود میشود. ) از طرف دیگر حالا که به مرور آن شخصیت جاافتاده و پخته شده است، دغدغههای آزادیخواهانه فمنیستی هم روز به روز در ترانه علیدوستی پررنگتر میشود. اتفاقی که روی انتخابهای او برای بازی و اصلا شکل زیستش تاثیر میگذارد و تا همین امروز هم ادامه مییابد.
به تعبیری میتوان ترانه علیدوستی را در کنار هدیه تهرانی مهمترین بازیگران زن ایرانی دانست که در ساحتی کاملا مدرن به زندگی خود ادامه میدهند و نماینده استقلال و خودباوری زنان در جامعه میشوند. این استقلال چه در زندگی شخصی علیدوستی و اصلا همین بیحاشیگیش و چه در انتخابهای بعدیش نمودی روشن دارد.
یوسف گمگشته باز آید...
جالب است که فیلم بعدی ترانه، بعد از ترجمه کتاب آلیس مونرو، اقتباسی از یکی از داستانهای کوتاه اوست که مانی حقیقی آن را میسازد: «کنعان» در آنجا هم ترانه نقش زنی را بازی میکند که از نظر سنی از خودش بزرگتر است اما در وادی بسیار متفاوتتری با کاراکترهای پیشینش سیر میکند. او حالا زنی مدرن است که در زندگی متمول شهریاش غرق شده و شبیه به هر انسان مدرن دیگری درگیر با تنهایی و افسردگی و حال روحی بدش است.
ازدواجش به بن بست رسیده و عشقش را به همسرش از دست داده است. ضمن اینکه باز هم به پیامد یک شخصیتپردازی مدرن، با تناقض عاطفی قدیمیای همواره در حال دست و پنجه نرم کردن است: رفیق و معشوقهای قدیمی که زمانی عاشقش بوده، ولش کرده، دیگری را برگزیده و حالا هربار که او را میبیند حسرت همه تصمیمهای اشتباه پیشین را میخورد.
حضور ترانه علیدوستی در هییت مینا در «کنعان» دلنشین است. هرچند که برای این نقش زیادی جوان است اما تماشاگر را با خود به خوبی همراه میکند. مونولوگش در ماشین در جاده به سمت شمال خطاب به همسرش تبدیل به یکی از ماندگارترین صحنههای کارنامه کاریش میشود. جایی که در چشمان شوهرش خیره میشود و انگار برای اولین بار دهانش را میگشاید تا از همه تنهاییها و اندوه این سالهایش بگوید:« دوست دارم کسی منتظرم نباشه، کسی دوستم نداشته باشه...دلم میخواد ولم کنی...»
مینا تبلور چهره جدید ترانه علیدوستی در سینمای ایران است. همانطور که پیشتر اشاره شد، شمایلی نوین و جدید که حضور هدیه تهرانی را در دهه هفتاد و اوایل هشتاد به یاد میآورد: بازیگری مدرن در قالب شخصیتی مدرن در یک فیلم.
«زندگی با چشمان بسته» فیلم بعدی کارنامه کاری علیدوستی درست در ادامه همین مسیر شخصی در زندگی اوست. این نقش را میتوان در کنار فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»، رادیکالترین کاراکترهایی دانست که خانم بازیگر نقششان را بازی کرده است. از آن دسته زنانی که حتی طبقه متوسط پیشرو هم هنوز به آن شکل آمادگی پذیرشش در جامعه را ندارد. از آن دسته از زنانی که بدون توجه به حرف و حدیث های مردم و جو محیط اطرافشان، آنطور که دوست دارند زندگی میکنند و خودشان را محدود به فرهنگ اخته اطرافیانشان نمیسازند.
در «زندگی با چشمان بسته» ترانه نقش دختری را بازی میکند که خانواده و اهالی محلشان به خاطر تیپ و ساعت و شکل رفت و آمدش کلی انگ به او چسباندهاند و خانوادهاش حتی با او حرف هم نمیزنند و در این شرایط برادرش(حامد بهداد) که بهترین دوستش هم هست از سربازی برمیگردد تا واسطهای باشد برای ورود به زندگی دختر و پردهبرداری از اصل ماجرا که قرار است همه تهمتها را بشورد و صاف کند. در همکاری دوباره علیدوستی با رسول صدرعاملی که او را به ما و سینما هدیه کرد، هم داستان صدرعاملی و هم بازی ترانه تمام قد در دفاع از این زنان و استقلالشان میایستند و سعی میکنند چهره واقعی یک دختر مستقل را از تصویر عمومی و غلطی که از یک «دختر مستقل» در جامعه ساخته شده است، تمایز ببخشد. آن هم در سالهای ملتهب دهه هشتاد و در آستانه گشایش فرهنگی که قرار است در جامعه و خصوصا در طبقه متوسط اتفاق بیفتد و مدام سرکوب شود. هرچند که «زندگی با چشمان بسته» فیلم خوبی نیست و آنقدر هم نتوانست دل تماشاگران به دست بیاورد، اما برای ترانه علیدوستی و در ساحتی اجتماعی حکم یک بیانیه فرهنگی را در دفاع جدی از حقوق زنان و حق آزادهخواهیشان دارد. (چند سال بعدتر نیویورک تایمز در یادداشتی مفصل به فمنیست بودن ترانه علیدوستی میپردازد.)
دهه پرماجرای هشتاد
آن سال یکی از پرکارترین سالهای کاری ترانه علیدوستی است. او در دو فیلم دیگر یعنی«تردید» و «درباره الی» هم بازی میکند. این سه فیلم، این سه شخصیت زن محوری همان بیانیه فرهنگی است که به آن اشاره شد.
در فیلم اول دختری که میخواهد مستقل باشد و زندگی خودش را داشته باشد و به حرفهای مردم هم پشیزی اهمیت نمیدهد.
در فیلم دوم یعنی «تردید» که یکی از خاطرهانگیزترین زنان تاریخ ادبیات یعنی اوفیلیا در نمایشنامه هملت را در فیلم واروژ کریم مسیحی بازی میکند. اوفیلیا، این جسورترین و رادیکالترین دختر در صفحات تاریخ نمایشنامهنویسی که در اوج کنشگری در پایان داستان هملت خودکشی میکند.
و سومین نقش یعنی الی فیلم «درباره الی» که میتوان خوانشهای بسیار متفاوتی را از آن ارائه کرد.
این بزرگترین دستاورد «درباره الی» هم بود. همان عاملی که فیلم را تبدیل به خاصترین و ویژهترین فیلم اصغر فرهادی میکند. «درباره الی» به طرز غریبی موفق میشود که مرزهای میان واقعیت فیلم و واقعیت موجود را دستخوش تغییر کند. به این شکل که گویی واقعیت فیلم، حتی بعد از تماشای آن و بعد از خروج از سالن سینما هم با تماشاگر باقی میماند و دست از سر ذهنش برنمیدارد. تماشاگران که بعد از تماشای فیلم درباره آن صحبت میکردند، طوری بحث را پیش میبردند که انگار اتفاقی که برای الی افتاده، بخشی از زندگی و واقعیت روزمرهشان است. شبیه به خبری در صفحه حوادث یا اتفاقی که دوستی از سر گذرانده و برای دیگری تعریف میکند و همینطور دهن به دهن میچرخد.
طبقه متوسط، بعد از اکران «درباره الی» همش از الی و سپیده صحبت میکند. منتقدان و خوره فیلمها مدام نکته و جزییات جدیدی در فیلم کشف میکنند تا پازل فیلم کامل شود و بتوانند ته تهش با خودشان به نتیجهای برسند که الی که بوده است؟ کارش درست بوده یا غلط و در نهایت تصمیم سپیده درست بوده است یا نه. و تماشاگران معمول هم همه با چند سوال اساسی درگیر میشوند. تا روزها بعد از تماشای فیلم در مهمانیهای خانوادگی، بحثهای سر شام یا صفهای سینما درباره الی صحبت میکنند. اینکه آیا جنازه خودش بوده؟ مرده؟ فرار کرده؟ خیانت کرده؟ و در نهایت به یک سوال اساسی میرسند که پاسخ هرفرد به آن، برایش یک چالش مدرنیستی جدی به شمار میآید: آیا الی کار درستی کرده که آمده؟ او آن دختر مهربان و آرام و دلنشین اول فیلم است یا حالا که میدانیم از نامزدش پنهانکاری کرده، او را تبدیل به دختری بد و خیانتکار و ناپاک میکنیم؟ کدام محصول فرهنگی، از سینما، ادبیات، تیاتر و... را میشناسید که در دهه هشتاد و اصلا تا همین امروز مخاطبش را دچار چنین مخاطرهای با خودش و درونیاتش کرده باشد؟ چندین زن که ادعاها و اطوارهای مدرن و روشنفکرانهشان چشم دنیا را کور کرده است پشت الی میایستند و به او حق انتخاب و حضور در آن سفر را ارزانی میدارند؟ کدامین مردان او را هرزه نمیخوانند و در دفاع از نامزدش برنمیآیند؟ کاراکتر چالش برانگیز الی که حذف ناگهانیش در اواسط فیلم، «روانی» هیچکاک را به خاطرمان میآورد، بخش پررنگ و مهمی از جامعه یعنی مردمی که «درباره الی» را دیدهاند و خصوصا طبقه متوسط را در مقابل خودشان قرار میدهد و مجبورشان میکند که قضاوت کنند هرچند همه فیلم انگار اعادهنامه ای علیه قضاوت کردن باشد.
پس ترانه علیدوستی و الی در این لحظه مهم از تاریخ فرهنگی بعد از انقلاب و بعد از مورد نسبتا مشابهی که «شوکران» بهروز افخمی میسازد جامعه را در مواجهه با چهره زن مدرن و آزادیخواه قرار میدهد و الی هم در تاریخ سینما ایران از این منظر در کنار سیما ریاحی «شوکران» مینشیند. هرچند که تصور عمومی همانطور که سیما ریاحی را نمیپذیرفت، الی را هم نمیپذیرد اما هدیه تهرانی و ترانه علیدوستی با ایفای این دو نقش در دو مقطع تاریخی متفاوت قدم مهم و طویلی در شناساندن تصویر زنی مستقل و آزادیخواه و مهمتر از آن در به چالش کشیدن جامعه برای پذیرش چنین جنسی از زنانگی، برداشتهاند. ضمن اینکه نباید این نکته کلیدی را فراموش کرد که در هر دو فیلم این همین قهرمانان زن هستند که در نهایت قربانی میشوند درست شبیه به اتفاقی که در واقعیت جامعه میافتد و این مرز میان ریالیسم فیلمها و واقعیت موجود را حتی باریکتر هم میکند.
سالهای عصیان و دهه نود
دو فیلم بعدی ترانه علیدوستی که در سالهای ملتهب ۸۸ و ۸۹ ساخته شدهاند دو فیلم نسبتا بیاهمیت و ضعیف هستند. یکی «راز دشت تاران» که مربوط به سینمای کودک است و در آن علیدوستی نقش یک پرستار را بازی میکند و فیلم دیگر «هرچی خدا بخواد» که یک فیلم کمدی میانمایه است که در ابتدا پرویز شهبازی ساخت آنرا شروع کرد اما کمی بعد از آغاز فیلمبرداری از ادامه کار انصراف داد تا دستیارش کارگردان کنونی فیلم باشد.
این فیلم همچنین اولین همکاری رضا عطاران و ترانه علیدوستی در جلوی دوربین محسوب میشود. حتی بازی در این دو فیلم خارج از جریانهای اصلی اجتماعی و سیاسی در آن سالها، خود میتواند یک موضع سیاسی و اجتماعی قوی نسبت به وضع موجود تعبیر شود.
اگر در توییتر ترانه علیدوستی را دنبال کنید میبینید که او پر از دغدغههای سیاسی و اجتماعیست و این فاصله گرفتن از جریان اصلی سیاسی روز که به شکل یک سانسور سراسری و عظیم در سینما نمود پیدا میکند، خود میتواند نوعی موضعگیری علیه جریانهای وابسته به ریاست جمهوری وقت یعنی محمود احمدینژاد باشد.(تحریم مراسم اسکار به دلیل زیادهرویهای دونالد ترامپ و بازتاب جهانیش که تا صفحات نیویورک تایمز هم رسید، درخواستش از آقای روحانی برای حضور زنان در کابینه دولت، یا حمایتش از حاج صفی و شجاعی که به دلایل سیاسی از همراهی تیم ملی محروم شدند از جمله مواضع سیاسی او هستند که در توییتر خود منتشرشان کرده است.)
با فیلمهای «انتهای خیابان هشتم» و «پذیرایی ساده» وارد دهه نود میشویم.
در «انتهای خیابان هشتم» ترانه علیدوستی باز هم نقش زنی خاص و رادیکال را بازی میکند. دختری که برای جلوگیری از اعدام برادرش و جور کردن پول دیه تصمیم به خودفروشی میگیرد. فیلم خوب ساخته نشده و در لفافهگویی بیش از حدش برای جان سالم به در بردن از زیر تیغ سانسور مجبور به خود سانسوری شده و به شدت محافظهکار است. منطق رواییش آنچنان چنگی به دل نمیزند و در تعریف قصهاش عاجز میماند. اما تصویر ترانه علیدوستی با لباسهایی وسوسهبرانگیز و آرایشی تند که اصطلاحا کت واک میکند تا یکی از مردانی که به تماشای این نمایش مدلینگ مانند آمده اند انتخابش کند و نگاه نافذش در طول آن پیادهروی خرامانه به یادماندنی است.
«پذیرایی ساده» دومین همکاری علیدوستی و حقیقی است. فیلمی که پر از سویههای اجتماعی و ریزهکاریهای فرامتنی است که به اجتماع و سیاستهای روز گره میخورد و میتوان گفت اصلا برای مخاطب عام ساخته نشده است و اقشار خاص و روشنفکر را بیشتر مدنظر خود قرار داده است.
علیدوستی در کنار آن وجه ظریف و معصوم زنانه که در «من ترانه 15 سال دارم»، «شهر زیبا» و «چهارشنبه سوری» به چشم میخورد، در «کنعان» روی دیگری از خود بروز میدهد. نوعی عصیان و طغیان در کاراکتر او شکل میگیرد و وجهه تازهای به کارنامه کاریش میبخشد و همانطور که گفتیم به شخصیت خود او هم راه مییابد و تبدیل به همان سویه کنشگر و فعالانه اجتماعی و سیاسی در ساحت زندگی روزمرهاش میشود. این روحیه شورشی و عصیانگر به شکل عینیتر و بیرونیتر در «پذیرایی ساده» دیده میشود. او نقش دختری را بازی میکند که قرار است در مسیر داستان و پخش پولها میان فقرا و اغنیا، نماینده خوبیها و مهربانیها باشد که در مقابل ذات شیطانی کاراکتر مقابلش با بازی مانی حقیقی قرار میگیرد. این اولین تصویر شورشیای است که علیدوستی این چنین برونگرایانه آنرا به تصویر میکشد.
شاید بتوان این بازی او را پراکتترین بازیش دانست که بیشترین استفاده را از اندام و زبان بدنش میکند و در عین حال مقدمه ای میشود برای حضورش در فیلم بعدی در سال ۱۳۹۱ یعنی «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» که قرار است در آنجا نقش یک دختر پر شر و شور و بازیگوش را بازی کند که با وجودیکه شوهر دارد اما انگار با مرد دیگری هم در ارتباط است. باز هم همان تصویر زن نو اینبار در بی پیرایهترین حالتش و در اوج عصیانگری.
فیلم بعدی «آسمان زرد کم عمق» را میتوان بهترین نقش آفرینی ترانه علیدوستی تا به اینجای حرفهاش دانست. ما با یک ترانه فوقالعاده درونگرا مواجهیم. هم خود کاراکتر به واسطه تجربیات تلخ و افسردگی که پشت سر گذاشته و با آن درگیر است درونگرا و مایوس است و هم ترانه علیدوستی با تقلیل اکتها و نمودهای بیرونی بازیگریش به حداقلیترین شکل ممکن، این درونگرایی را دو چندان میکند ضمن اینکه با پرهیز از بروز اکتهای زیاد و یا روشن و شفاف، نوعی رازآمیزی و گنگی به کاراکتر و تصمیماتش اضافه میکند که آن را کنجکاویبرانگیزتر از پیش هم جلوه میدهد. در «آسمان زرد کم عمق» فضای خالی فیلم و کم بازیگر بودن اثر هم در کنار مونولوگها و صداهای ذهنی کاراکتر به علیدوستی کمک میکند تا بهترین حضورش را روی پرده سینما ثبت کند.
سالهای اخیر: برآیند مسیر خانم بازیگر از ابتدا تا به امروز
«استراحت مطلق» در اولین همکاری میان عبدالرضا کاهانی و ترانه علیدوستی تصویر متفاوتی از این بازیگر میسازد. معمولیترین و عامهترین زنی که ترانه نقشش را بازی کرده و در این نقش هم حتی شمههایی از آن زن مستقل را نشان میدهد.
در «فروشنده» با تلفیقی از دو سویه معصوم و شکننده و ظرافت دخترانه و آن عصیانگری زنانه مواجه هستیم. انگار که برآیندی از این دو روحیه ثابت در کارنامه کاری ترانه علیدوستی است. یک زن فعال و هنرمند که در پی حادثهای که برایش رخ میدهد شکنندهتر از همیشهاش میشود و درحالیکه با فعالیتهای هنری و اجتماعیش در پی آن است که زنی مدرن و روشنفکر باشد و از زیر بار جنس دوم بودن در جامعه دربرود، پیامد این حادثه سقوط میکند به قعر جایی که همه مدت سعی میکرده خود را از بستر آن جدا سازد. اساسا «فروشنده» فیلم تقابل آن دو مرد است و رعنا تنها یک کاتالیزور برای شکلگیری درام در قصه است. هرچند که «فروشنده» فیلمی تماما مردانه است اما ترانه علیدوستی با ارائه بازی درونی و ذهنیش و فواصل سکوتی که در فیلم ایجاد میکند، میدرخشد.
و پس از آن با بازی در «مادر قلب اتمی» که در سال نودوسه ساخته اما با توقیف روبهرو میشود و سه سال دیرتر روی پرده سینماها میآید، اینبار بار نقش دختری را بازی میکند که سن و سالش کمتر از سن و سال خود اوست. ترانه که در بازی کردن نقش زنان بزرگتر از خودش تبحر داشته در «مادر قلب اتمی» نشان میدهد که در حالت برعکسش هم به راحتی میتواند خود را جا بیندازد و اتمسفر فیلم را تحت تاثیر قرار دهد. در «مادر قلب اتمی» او و دوست صمیمی و بسیار نزدیکش با بازیپگاه آهنگرانی ماجراهایی را از سر میگذرانند که شبیه به روایات معمول سینمای ایران تعریف نمیشود و در قالبی پست مدرنیستی جای میگیرد.
و اما آخرین اثری که باید به آن اشاره کرد، سریال «شهرزاد» محصول شبکه نمایش خانگی است که در آن ترانه علیدوستی نقش اصلی را بازی می کند. «شهرزاد» را می توان در کنار سریال «پایتخت» مهم ترین تولیدات فرهنگ عامه در زمینه سریال سازی دانست و خب نقشی که ترانه در اینجا بازی می کند باز هم در ادامه اسلوب شخصی کاریش قرار میگیرد: دختری به واسطه مناسبات قدرت و سرمایه مجبور می شود از عشقش بگذرد و تن به ازدواج با مرد دیگری بدهد و به این بهانه سریال در لوای زندگی شهرزاد قرار است بخشی از تاریخ معاصر پیش از انقلاب را تعریف کند.
شهرزادی که حالا در فصل سوم با آن مواجهیم ربط چندانی به آن دختر ضعیف و گریان فصل اول ندارد، گذر سال ها او را محکم کرده و در عین حال مستقل تر از هر وقت دیگری است. شبیه به دیالوگی در «حکم» که فروزنده در ابتدای فیلم به زبان می آورد «اگه بخوام شوهر کنم...من می گیرمت»، در اینجا هم شهرزاد به مرور از دختری که مورد ظلم واقع شده به زنی گیرا و ثابت قدم بدل می شود که نه می توان به این راحتی ها به دستش آورد و نه می توان او را مجبور به انجام کاری کرد. ( نگاهی بیاندازید به ده صحنه برتر علیدوستی در سریال) درست شبیه به برآیند کارنامه کاری خود ترانه علیدوستی که از ترانه مظلوم «من ترانه پانزده سال دارم» به مینا «کنعان» میرسد که بدون اینکه حتی با همسرش مشورت کند برای مهاجرت تحصیلی اقدام می کند یا خواهرزاده کوچک و دلربا در «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» که دیوارهای اتاق خوابش را برداشته و خانه را یکسره کرده و زن متاهلی است که جز همسرش مرد دیگری را هم می بیند.
همانطور که از ابتدای این مطلب نمودهای مختلف آن تکرار می شود، ترانه علیدوستی را باید یکی از بازیگران مدرن و نوین سینمای ایران دانست که نه تنها خودش هم زیست مدرنی داشته و دارد و همواره پایبندیش را به ابعاد مختلف اجتماعی شکل زیستش حفظ کرده است در عین حال هیچ گاه اجازه نداده که دیگران درگیر زندگی شخصیش شوند و هیچ وقت تن به حواشی معمول سینما نداده. در کنار این آنچه حتی مهم تر هم به نظر می رسد تلاش او برای شناساندن و قبولاندن «زن مدرن» در جامعه اش است.
چه به واسطه نقش هایی که با وسواس برای بازی انتخاب می کند و همه شان ردی از این زن مدرن و استقلالش را در خود دارند، و چه به واسطه آگاهی اجتماعی که سعی می کند با جایگاه پرطرفدارش در میان مردم به وجود بیاورد. کمتر پیش می آید که توییتی شخصی بگذارد و یا اظهارنظر بیپایه و احساسی. برعکس همواره با جدیتی خاص جلو رفته و از حقوق زنان حرف زده و دفاع کرده است و از مواضعش هم کوتاه نیامده. انگار که بیش از آنکه بازیگری برایش اهمیت داشته باشد آن را تبدیل به ابزاری برای اصلاح اجتماعی در بحث های مربوط به حقوق زنان می کند.
عکسهای ترانه علیدوستی
عکسهای ترانه علیدوستی و دخترش، حنا منصوری
1400/4/27 15:40
1400/4/10 8:52
1397/4/29 16:26
1397/1/16 14:51
1395/6/27 17:52
1402/12/9 10:49
1402/12/2 10:14
1402/11/30 2:56
1402/11/28 2:0
1402/11/23 8:14
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام *
ایمیل *
وبلاگ
دیدگاه
سخن سردبیر
سخن تازه
سخن داغ
شهرهای شمالی
گوناگون
ادبیات
نیم نگاه
دلمشغولی ها
خواب ننه آقا
بسته خبری
دلنوشته ها
سرگرمی ها