تاریخ انتشار: 1395/7/13 1:16     /     کد خبر : 2111     /     دسته خبر : گزارش خبری
سخن امروز:/ایلنا/ یاسمن خالقیان/تک تک آدم هایی که این روزها زندگی شان کردم با خطی به هم وصل می شوند. برخی فراموش شده
"تو تنها اومدی اینجا؟ این همه راهو تنها اومدی؟" لبخند میزنم, به نزدیکترین سنگ قبر تکیه میدهم, پسر کوچکش پشت یکی از سنگ قبرها پنهان میشود بعد با خجالت سرش را بیرون میآورد, به امیرعلی زل میزنم به وسایل بازی او، ترس برم میدارد. سر برمیگردانم، چهرهی همه بچههایی که دیدهام، سیستان و بلوچستان، ایلام، دروازهغار، پاسگاه نعمتآباد، خوزستان و حال در خراسان جنوبی ایستادهام. همه نگاهها را دوره میکنم که به غم نشسته است؛ اما لبها تکان نمیخورد، لام تا کام حرفی نمیزنند.
سخن امروز:/ایلنا/ یاسمن خالقیان/تک تک آدم هایی که این روزها زندگی شان کردم با خطی به هم وصل می شوند. برخی فراموش شده و عده ای دیگر تنها در سکوت ادامه می دهند, مردم مزارع خشک شده, مردم بی برق که با نزدیکترین درمانگاه چندین کیلومتر فاصله دارند, مردم خراسان جنوبی در جوار استانی با بزرگترین نهاد موقوفاتی جهان اسلام که شاید مهمترین دغدغه اش ممانعت از برگزاری کنسرت است.
یک سال و نیم از شروع تهیه گزارش از مناطق محروم ایران می گذرد؛ از داستان زندگی مردم دروازه غار, پاسگاه نعمت آبادو خاک سفید تهران, سیستان و بلوچستان, ایلام و خوزستان و حال نوبت به نقطه ای از کشور می رسد که شرایط اقلیمی منحصر به فردی دارد؛ خراسان جنوبی که رتبه اول تولید محصولات باغی زرشک و عناب و رتبه دوم تولید زعفران را دارد؛ همچنین انار، پسته، بادام، سیب، گلابی، به، گیلاس، آلبالو، زردآلو، هلو، خرما، توت، شاتوت، گردو، انجیر و سنجد نیز در این استان تولید می شود ودر بخش محصولات زراعی، مردم این منطقه به کشت گندم، جو، پنبه، حبوبات، محصولات جالیزی و گیاهان علوفهای مشغول هستند.
این استان در تولید چغندر قند، رتبه هشتم کشور را به خود اختصاص داده است و مهمتر از همه معدن خیز است؛ که کمترین رشد را در این حوزه داشته است؛ شاید به همین خاطر است هرچه به مرز نزدیک می شوید محرومیت روستاهای آن بیشتر به چشم می آید. روستاهایی که با گذشت 37 سال از انقلاب هنوز هم با تانکر به آنها آبرسانی می شود, گاز ندارند و در برخی نقاط نیز از برق بی بهره هستند. محرومیت در این استان تنها مختص به روستاها نیست و در مرکز استان نیز محله های فراوانی از کمترین امکانات زندگی بی بهره هستند و اغلب ساکنین آن کارگر معادن و یا باغات هستند که بدلیل حقوق اندکی که دریافت می کنند نیروی کار ارزان و مناسبی برای کارفرماها محسوب می شوند,این مساله زمانی حادتر می شود که ساکنین این استان در مواجهه با یک خبرنگار مشکل اصلی خود را خشکسالی های اخیر و از بین رفتن دام های خود عنوان می کنند و در جواب این سوال که "چه می خورید؟" تنها لبخند می زنند.
"بیرجند"
میدان ورودی شهر چهره زیبایی ندارد و مردم نسبت به وضعیت اجتماعی این منطقه گلایه دارند؛ شهر دوپاره است, شکاف عجیبی بین دو منطقه اصلی آن وجود دارد, بافت فرسوده شهر که فقیر نشین است و بافت نوساز آن که پیشرفته و زیباست؛ البته بافت جدید فضای کمتری از بیرجند را اشغال کرده است، بازار تاریخی در بافت قدیمی قرار دارد درست میان کوچه پس کوچه هایی باریک با دیوارهای کاهگلی خانه هایی که مشکل فاضلاب دارند. اگر چه که تاکید همه دستگاههای اجرایی در بازآفرینی طرحهای فرسوده شهری بوده است؛ اما به گفته استاندار خراسان جنوبی, دستگاههایی مانند میراث فرهنگی و اوقاف در سطح کلان با یکدیگر تضادهای دارند،دعواهایی بر سرزمینهای موقوفه که تمامی ندارد و موجب شده است که بافت فرسوده شهر علاوه بر مشکلات فرسودگی با مشکلات اجتماعی بسیاری نیز دست و پنجه نرم کند.
"نمیشه خرابش کرد، نه اجازه تخریب داده میشه و نه کسی به وضعیت این محله ها رسیدگی می کنه." بی دل و دماغ است؛ اما نه آنقدر که جواب سوالهایم را ندهد, بیشتر کنجکاو است که بداند تنها در آنجا چه می کنم؟ دولتی هستم یا وابسته به کمیته امداد, بعد به دست هایم زل می زند, خالی بودنش را نمی پسندد؛ پشت می کند که برود؛ اما اصرار می کنم:" فقط چند تا سوال خانوم.""خب چی می خوای بدونی؟ این محل قدیمیه به همون اندازه هم بدبخت و بیچاره داره, بیشترشون هم کارگرن, روزمزد, تا حالا شده نگرانی اینو داشته باشی که یه روز کار گیرت نیاد و روزمزدیت بشه صفر؟" سیل سوالاتش تمامی ندارد اما منتظر پاسخ هم نیست؛ فقط دلش می خواهد حرف بزند.
راه می رود و می داند که پشت سرش می روم, به خانه ها اشاره می کند:" خیلی از بچه ها از اینجا رفتن, شبا تو همون معدن یا زمینای کشاورزی می خوابن؛ البته الان مثه قبل نیست, خشکی زده به زمینا می دونی اینو؟" این بار منتظر تایید است و وقتی مطمئن می شود که موافقم آرام می گوید:" زندگی سخت شده, جوونی؛ اما خوب می فهمی."
"امیر علی"
همینطور که قدم می زنم, ازشوق شنیدن سلام های غریبه در جایی دورتر از خانه لبخند می زنم, قبرستان در نزدیکی مرکز شهر قرار دارد و محله های پرجمعیتی هم در اطراف آن وجود دارد, خانه هایی کوچک؛ اما با تعداد بالا, بافت محله ها هم قدیمی و پر از کوچه پس کوچه هایی با سراشیبی های تند است و گرما و سکوت ظهر را صدای بچه هایی که به زور سنشان به هفت می رسد, برهم می زند.
از دور ردیف منظم سنگ قبرها را می بینم که با وسواس خاصی چیده شده است؛ اما بیشتر از آن دو چشم گرد و سیاه توجهم را جلب می کند؛ آنقدر که می دانم خاطره آن را به شهر بزرگ محل زندگی ام خواهم برد, خاطره ای که ممکن است بارها و بارها تکرار شود در چشمان دیگر کودکان, در سرزمین من فقرجغرافیای خاصی ندارد.
"تو تنها اومدی اینجا؟ این همه راهو تنها اومدی؟" لبخند می زنم, به نزدیکترین سنگ قبر تکیه می دهم, امیر علی-پسر کوچکش- پشت یکی از سنگ قبرها پنهان می شود بعد با خجالت سرش را بیرون می آورد,دو چشم گرد و سیاه که به راحتی حواسم را پرت می کند, به امیرعلی زل می زنم به وسایل بازی او, ترس برم میدارد, سر برمی گردانم, چهره ی همه بچه هایی که دیده ام, سیستان و بلوچستان, ایلام, دروازه غار, پاسگاه نعمت آباد, خوزستان و حال در خراسان جنوبی ایستاده ام, همه نگاه ها را دوره می کنم که به غم نشسته است؛ اما لب ها تکان نمی خورد, لام تا کام حرفی نمی زنند.
روی کلمه "کریستال" تاکید خاصی دارد. از اعتیاد پدر امیر علی می گوید, "رحیم" که زمانی کشاورز بوده است, در روستایی حومه شهرستان نهبندان؛ اما خشکسالی امان آنها را می برد و به حاشیه شهر بیرجند نقل مکان می کنند, با امیر علی و خواهر کوچکترش, کار؛ گران بود و اعتیاد؛ ارزان, رحیم دومی را انتخاب می کند؛ حال مادر امیرعلی با دو فرزندش دستفروشی می کند و از اینکه یارانه آنها قطع نشده خوشحال است؛ البته سوالم در رابطه با اینکه همچنان یارانه در یافت می کنند یا نه, کمی نگرانش می کند,می گوید:" مگه چقدی هست؛ البته هزینه بچه هارو تا یه حدی تامین می کنه."
"آب"
به 98 روستای بخش مرکزی با تانکر آبرسانی میشود وبه علت عدم برنامهریزی اصولی و درست مسئولان پدیده حاشیه نشینی در این شهرستان رشد قابل توجهی داشته است و هم هنوز برخی از روستاها فاقد آب لوله کشی هستند و بیش از 55 درصد جمعیت بخش مرکزی بیرجند در چهار روستای حاشیه شهر زندگی میکنند؛ همچنین خشکسالی های چندین ساله معیشت مردم روستاهای بخش مرکزی و استان خراسان جنوبی را با مشکلاتی مواجه کرده که این مشکلات مهاجرتها را نیز به دنبال داشته است.مهاجرت هایی که در سایه فقر حتی حق تحصیل را از کودکان گرفته است؛ بیشتر این کودکان تا کلاس ششم درس می خوانند و بعد از آن جذب بازار کار می شوند؛ نیروی کار که اعتراض را بلد نبوده و البته که ارزان هم هستند.
در بین روستاهایی که آب لوله کشی دارند, آب برخی از اذان صبح تا اذان مغرب قطع و فقط در طول شب امکان استفاده از آن وجود دارد؛ همچنین از سال 86 تاکنون توسعه ای برای زیرساخت های مخابراتی در روستاهای شهرستان به خصوص روستاهای حاشیه بیرجند به وجود نیامده است, همه این آمار در کنار رتبه هشتم ذخایر معدنی و 318معدن با 38 نوع مواد معدنی از جمله مس، منیزیت، زغال سنگ و آهن سردرگمی عجیبی به دنبال دارد.
"محمد"
در بخش معدن خراسان جنوبی 6844 نفر مشغول فعالیت هستند اما اکثر شاغلان حوزه معدن استان از وضعیت کاری خود راضی نیستند که شاید مهترین دلایل آن انحصارطلبی دولت در فعالیتهای معدنی و تاثیر منفی این وضعیت در رشد و توسعه فعالیتهای معدنی کشور است.
"گاهی از گرسنگی حالمون بهم می خوره, اخه کی گفته زندگی همینه؟ برای ما بوده؛ اما نمی خوایم برای بچه هامون هم همین باشه, اون وقت باید چی کار کنیم؟ شما که چارتا کتاب خوندی بگو." صورت آفتاب سوخته ای دارد که باعث می شود چشمانش برق بزند, اول از اینکه تنها به حومه شهر آمدم شاکی شد؛ اما در عوض به وقت بازگشت کمک کرد یک ماشین با راننده ای مطمئن پیدا کنم و بیشتر از آن جمله" دست مریزاد" آخرش در خاطرم ماند؛ محمد, کارگر قدیمی یک معدن که از بی عدالتی به تنگ آمد و به خانه بازگشت و حال برای اینکه سرنوشت فرزندانش متفاوت از سرنوشت او باشد به دنبال راه چاره است و آرام زمزمه می کند:" شیش, هفت بار جنس ببرم و بیارم واسه دو سال بارمو بستم, می فهمی که؟" تکان می خورم, می گوید:" ما غیرت داریم." روز است اما هوا تیره می شود.
"الفبای فقر"
" قبل از ظهر برو, راه زیادی داری تا همه روستاها, زود برو که به شب نخوری, جاده امن نیست, بعضی روستاها در مسیر جاده اصلی نیستن باید بین فرعیا پیداشون کنی." همینطور که از راه پرپیچ و خم روستاهای تابع شهرستان نهبندان و سربیشه می گوید, اطمینان می دهد که به غیر از دو روستا که بین کوه واقع شده است, می شود روی آنتن دهی موبایل حساب باز کرد و خیلی جدی می گوید:" شاید کمک لازمت شد." بعد با لحنی که مشخص نیست شوخی است یا جدی می گوید:" البته نگران نباش همین الان که اینجا وایستادی خیلی ها از رفتنت به اون مناطق مطلع هستن."
لیست و نام روستاها را از مرد راهنما می گیرم و فردای همان روز است که خود را در جاده ای پرپیچ و خم می بینم که گویی آرام و قرار ندارد و به گفته مرد راننده دو سال است که وضعیت آن کمی بهتر از قبل شده است.جاده ای که انتهای آن به روستاهای توتک, ماخونیک, درح, کبات و تیغنو می رسد.
اولین روستا بهت زده ام می کند و خوب می دانم که پس از باز گشت باید زمان زیادی بگذرد تا از سفر نیز بازگردم.
1402/8/19 22:12
1401/8/27 0:56
1401/4/11 14:1
1400/10/14 1:25
1400/8/7 11:12
1403/9/2 23:25
1403/7/30 17:42
1403/7/2 15:18
1403/5/9 9:48
1403/3/10 18:29
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام *
ایمیل *
وبلاگ
دیدگاه
سخن سردبیر
سخن تازه
سخن داغ
شهرهای شمالی
گوناگون
ادبیات
نیم نگاه
دلمشغولی ها
خواب ننه آقا
بسته خبری
دلنوشته ها
سرگرمی ها