تاریخ انتشار: 1397/4/21 17:42     /     کد خبر : 3418     /     دسته خبر : ورزشی
سخن نیوز:/ ایسنا / سهیلا صدیقی / میدانید آقایان عزیز! ما زنها هم درست لحظهای که کریستیانو رونالدو پشت توپ قرار گرفت برای آن ضربه پنالتی حساس، درست مثل شما نفسمان در سینه حبس شد و وقتی همان توپ در دستان بیرانوند جای گرفت، نفس عمیق کشیدیم و اشک شوق در چشمانمان جمع شد. ما هم بعد از اعلام شدن آفساید، پس از ضربه سعید عزتاللهی در چهارچوب دروازه اسپانیاییها آه حسرت کشیدیم و بعد از پیروزی ایران مقابل مراکش با تمام وجودمان شادی کردیم؛ میخواهم بگویم خوشحالیهای فوتبالی فقط برای شما مردها نیست. ما زنها هم میتوانیم عاشق فوتبال باشیم.
درست است که شما مردها ما زنها را به استادیوم راه نمیدهید. درست است که همه تصور ما زنهای ایرانی از فوتبال، زل زدن به یک قاب یخزده روی مبل خانههایمان است اما قرار نیست ما زنها قلبمان نتپد برای این چهارگوشه سرسبز و آن توپ دو رنگ سپید و سیاه...
میدانید آقایان عزیز! ما زنها هم درست لحظهای که کریستیانو رونالدو پشت توپ قرار گرفت برای آن ضربه پنالتی حساس، درست مثل شما نفسمان در سینه حبس شد و وقتی همان توپ در دستان بیرانوند جای گرفت، نفس عمیق کشیدیم و اشک شوق در چشمانمان جمع شد. ما هم بعد از اعلام شدن آفساید، پس از ضربه سعید عزتاللهی در چهارچوب دروازه اسپانیاییها آه حسرت کشیدیم و بعد از پیروزی ایران مقابل مراکش با تمام وجودمان شادی کردیم؛ میخواهم بگویم خوشحالیهای فوتبالی فقط برای شما مردها نیست. ما زنها هم میتوانیم عاشق فوتبال باشیم.
همانطور که خیلی خانمها تمایل چندانی برای حضور در استادیوم و تماشای فوتبال را ندارند اما در عین حال خانمهایی هم که آرزوی تماشای مسابقه فوتبال را دارند، تعدادشان کم نیست. روسیه امسال میزبان جام جهانی فوتبال بود و خیلی از آنهایی که دوست داشتند این بازیها را از نزدیک تماشا یا تیم فوتبال کشورشان را تشویق کنند، به این کشور سفر کردند.
درست است که خانمهای ایرانی از این حق در کشورشان محروم هستند اما خیلی از آنها ترجیح دادند رویایشان را در یک کشور دیگر به حقیقت تبدیل کنند؛ زنهایی که خودشان را به روسیه رساندند تا بتوانند تیم ملی کشورشان را تشویق کنند و بالاخره بدانند این چهارگوشه سرسبز کجاست که این همه سال از آن محروم هستند؟
کتایون، ۳۹ ساله که امسال برای تماشای فوتبال به روسیه سفر کرده بود، میگوید: «تمام دنیای ذهنی من از یک جایی به بعد، فکر کردن به فضاهایی بوده که پسرها در آن راه داشتند و ما دخترها نه؛ یعنی فضاهایی که گفته میشد رفتن و حضور در آنجا برای دخترها پسندیده نیست. یکی از این مکانها برای من استادیوم بود. بچه که بودم پدرم صبحها برای دویدن به ورزشگاه نیمهساخته نزدیک محل زندگیمان میرفت. من هم در دوران نوجوانی با او همراه میشدم و لذت دویدن روی پلههای سیمانی و زمین خاکی برایم لذت داشت. از همان سالهایی که پدر و برادرم بلیت ورود به ورزشگاه میخریدند، این حسرت در دلم ماند. تا اینکه در ۳۰ سالگی اولین بار حضور در ورزشگاه را برای بازی فوتبال در کشور مالزی تجربه کردم. فقط یادم است که از هیجان، دهانم قفل شده بود و بهتزده اطرافم را نگاه میکردم. من هیچوقت طرفدار جدی فوتبال نبودم ولی به عنوان یک زن که یکی از حسرتهای دوران کودکی و جوانیاش تشویق کردن تیم کشورش بوده، تصمیم گرفتم که جام جهانی امسال به روسیه بروم.
باید بگویم من در آن فضا بهتزده بودم و برایم سوال بود که چرا این شادی کوچک از نیمی از مردم کشور ما دریغ شده است؟ اینکه خانوادههای زیادی به استادیوم آمده بودند و در کنار هم فقط و فقط برای همصداشدن برای تشویق تیم یک کشور کنار هم بودند، برایم بینظیر بود. تماشای آن همه ایرانی در استادیوم خیلی برایم هیجانانگیز بود.
من نه تنها در استادیوم احساس امنیت میکردم که به این موضوع هم فکر میکردم که آدمهایی که امروز در استادیوم هستند همانهایی هستند که ما در جامعه در جایگاههای مختلف با آنها تعامل داریم. خب چرا باید این همه فاصله وجود داشته باشد؟ به نظر من این یکی از ابتداییترین لذتها و تفریحات سالمی که از ما خانمها و به طور کلی خانوادههای ایرانی دریغ شده رفتن به ورزشگاه و تجربه هیجان و فریاد زدن برای پیروزی است.»
مینا ۳۰ ساله، امسال اولین مواجهه خود را با استادیوم در روسیه تجربه کرده است و در اینباره میگوید: «فوتبالی نبودم؛ یعنی راستش را بخواهید در مملکت ما یکسری فعالیتهای ورزشی ناخودآگاه انگار برای مردان سند خورده و اگر یک زن بخواهد به آن وارد شود، انقدر جلویش سنگ میاندارند که خودش خسته شود و خواستهاش را رها کند. البته از کودکی به خاطر تماشای کارتون محبوب دهه شصتیها یعنی «فوتبالیستها» عشق به فوتبال درونم وجود داشت اما هیچ وقت اجازه رشد به آن نمیدادم. سالها وقتی اسم جامجهانی میآمد ذوق زیادی داشتم اما فکر حضور در آن برایم رویا بود. از آنجا که هیچ رویایی دستنیافتنی نیست، بلیت بختآزمایی من برنده شد و خیلی اتفاقی و به شکل حیرتآوری راهی روسیه شدم.
بالاخره روز موعود رسید و من راهی استادیوم شدم. آنقدر شلوغ بود که حتی صدای نفر بغلی را به سختی میتوانستید بشنوید. هر کسی به کاری مشغول بود. یک نفر مسئولیت کشیدن پرچم روی دست و صورت دیگران را داشت؛ یکی لباس و سربند ایران را پخش میکرد و ...
ما یکنفس تشویق میکردیم و زن و مرد با هماهنگی پیش میرفتیم و در نهایت با نظم کامل روی صندلی نشستیم. اولش مثل کسی که مسخ شده، محو بزرگی و ابهت آن شده بودم و کلامی به زبانم جاری نمیشد؛ فقط پلک میزدم! تا زمانی که بازی شروع شود، فقط محو محیط اطراف و آدمهایی بودم که برخلاف من با جو انس گرفته و مشغول تشویق تیم بودند. بازی شروع شد و از ابتدا تا انتها هیچ کس به دیگری کاری نداشت. البته کلکلهای جالبی میان ما و طرفداران تیم مقابل به صورت محترمانه وجود داشت که شیرینی فضا را دوچندان کرده بود.
بعد از بازی ایران و مراکش که من شاهدش بودم، همه حتی روسها در شادی ما شریک شده بودند. این شادی تا پایان شب در محلی بعنوان «فن زون» وجود داشت و در نهایت هیچ کسی هم از بودن در کنار جنس مخالفش منقلب نشد!»
لیلای ۳۹ ساله نیز که برای اولین بار همراه با خانوادهاش استادیوم را در کشور روسیه از نزدیک دیده است، برایمان تعریف میکند: «اولین باری بود که مسابقه فوتبال را از نزدیک تماشا میکردم. برایم تجربه خیلی جالبی بود. من هیچوقت خیلی اهل فوتبال نبودم اما به صرف اینکه بازیهای جامجهانی را در کنار خانواده از نزدیک تماشا کنیم، راهی روسیه شدیم. آنجا زنهایی را دیدم که خیلی به فوتبال علاقه داشتند. خیلی بیشتر از من. با این حال فضای استادیوم بسیار روی من تاثیرگذار بود و منی که اصلا با قواعد بازی فوتبال آشنا نبودم، داشتم افسوس میخوردم که چنین هیجانی سالهای سال از ما دریغ شده است. افسوس من بیشتر برای خانمهایی بود که دوست دارند مسابقات فوتبال را به صورت جدی دنبال کنند. به نظر من فضای استادیوم، فضایی نبود که برای خانمها ناراحتکننده یا آزاردهنده باشد. من فکر میکنم، استادیوم رفتن یک تفریح خانوادگی خیلی لذتبخش است، نه آزاردهنده.»
سولماز هم برایمان تعریف میکند: «من با همراهی همسرم برای تماشای بازی ایران و مراکش به سنپترزبورگ سفر کردم و برای اولینبار توانستم از نزدیک فوتبال ببینم. من آن روز حسی را تجربه کردم که هیچوقت آن حس را در زندگی نداشتم. یعنی برایم یک حس جدید و نو بود. من ناخودآگاه تحت تاثیر فضایی قرار گرفتم که تا به حال هیچوقت وارد چنین فضایی نشده بود. فضایی به آن ابعاد و با آن شکل و شمایل. از نظر من استادیوم فوتبال یک جای امن و شاد بود و من آنجا خیلی هم احساس راحتی کردم. در ورزشگاه خانم و آقا در کنار هم نشسته بودند و به زعم بنده همه رفتار شایستهای داشتند و خیلی هم از بازی لذت بردند. قطعا در ایران هم استادیوم رفتن میتواند یک تفریح شاد و خانوادگی باشد البته به شرطی که فرهنگسازی هم انجام شود.»
1397/4/21 17:42
1396/5/11 21:41
1403/8/30 0:12
1403/8/24 23:32
1403/8/1 7:4
1403/7/19 16:15
1403/7/14 14:23
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام *
ایمیل *
وبلاگ
دیدگاه
سخن سردبیر
سخن تازه
سخن داغ
شهرهای شمالی
گوناگون
ادبیات
نیم نگاه
دلمشغولی ها
خواب ننه آقا
بسته خبری
دلنوشته ها
سرگرمی ها