تاریخ انتشار: 1395/2/19 3:35     /     کد خبر : 1517     /     دسته خبر : خواب ننه آقا
سخن امروز:/رکنی/ مدتها بود؛ بعلت خستگی مفرط ازکار رسانه ای خواب راحتی نداشتم .حتی شبها تا پاسی از شب بیدارمی ماندم ؛ و به عقب ماندگی کار روزانه ام می پرداختم و اواخر شب هم طبق معمول با مرورکردن عناوین خبری چندین روزنامه روی کاناپه به خوابی می رفتم .و این رویه برای مدتی بصورت عادت شده بود . گرچه رفتارم باعث اعتراض اعضای خانواده ام شده بود اما دراصل خودم بیشترازاعضای خانواده ام نسبت به رفتا شبانه ام معترض بودم.بدینجهت تصمیم گرفتم بخشی از برنامه های روزانه ام را بر اساس اولویت بندی حذف نمایم تا شبها زمان بیشتری را صرف خواب کرده باشم.این تصمیم تا حدی درحفظ آرامش روحی و جسمانی ام تاثیر مثبت گذاشت؛ تا اینکه در چند روز اخیر با تعطیلی ممتد مواجه شدم . حجمی از کار روزانه ام نسبت به روزهای قبل کاهش یافته بود.فرصت را غنیمت شمردم ؛ غروب هنگام بعداز اقامه نماز مغرب و اعشا باصرف شام مختصر به سمت بستر خواب رفتم .
لحظاتی نگذشت ؛ زنگ درب خانه ام بصورت یکنواخت بصدا در آمد از جایم برخاستم ؛ گوشی آیفون را برداشتم؛ و به حالت بهت زده محو تماشای تصویر زیبای ننه آقا با پیراهن گل گلی و روسری بلند سفید رنگ شدم. به لکنت افتادم با کلمات بریده گفتم : ننه آقا شمائین ؟ بی اختیار گوشی آیفون از دستهایم رها شد. به هاچ واج افتادم با اینکه گوشی آیفون آویزان بود.
عجولانه پرسیدم : آخه شما سالهاست ازدنیای خاکی مون… هنوز حرف هایم تمام نشده بود. ننه آقا پرخاش کنان گفت: چی شد؟چرا خودت روگم کردی؟ درب رو بازکن ببینم ؛ بذار بیام تو؛ باهات خیلی حرفایی دارم.
گفتم: آخه ننه ؛ باز چی شد؟ آمدی سراغ من ؛ آخه حرفات دیگه حرفای ما نیست . تو سالهاست از این دنیا بریدی ؛ سالهاست دیگه یه آدم زیر خاکی شدی .و از دنیای ما هیچ نمی دونی حتی اون آدمهایی که دیروز دفن شان کردیم از امروزمون چیزی نمی دونند.
مشتهایش را گره کرد محکم کوبید به درب ؛با صدای بلندتر گفت: بازمی کنی یا دگمه آیفون همسایه رو فشاردهم ؟
بناچاردرب ها را یکی بعداز دیگری برایش باز کردم .شتابان وارد سالن شد و روی کاناپه نشست بطرف یخچال رفتم تا لیوان آبی برایش بیاورم.
بی درنگ گفت: درب یخچال رو ببند ؛بجای یک لیوان آب ؛ کاغذ و قلمت رو بردار بیار؛ تا برات بگم از کجا بنویسی ؛ ازچی بنویسی ؛ از کی بنویسی ؛چه چبزهایی بایستی بنویسی.
ناخودآگاه لبخند کوتاهی برروی لبانم نقش بست . با چهره صمیمی تر به پلکهای چشمانش خیره شدم و به آرامی گفتم: ننه آقا ؛ خیلی از کاربران سایت سخن نیوز دیکته های قبلی شما رو توجه نکردند و نخوندن . تازه یک عده هم که خوندن ؛ هیچ تره ای هم برایش خرد نکردن. پس بهتره خودت رو به زحمت ننداز.
دست هایش را روی هم مالید با صدای آرامتر از من گفت: فقط اینو میدونم جمعی به شما بعنوان مدیر سایت سخن نیوز اعتراض کردند. از اینکه چرا مطلب خواب ننه آقا رو ادامه نمی دهی ؟
برگشتم و کنارش نشستم و بهت زده تر از قبل تخم چشمانم را تو چشمانش کاشتم و گفتم : آخه تو ازکجامیدونی ؟ این هاروکی برات گفته ؟
سرش را بالاگرفت وگفت : ما هرلحظه آن لاین ایم ؛ بی اختیارخندیدم ؛ بطوریکه نمی توانستم تعادل خودم را حفظ کنم .درصدد پاشدن از جایم را داشتم .که خیلی سریع دستهایم را به طرف خودش کشید بتندی گفت: باورتون نمیشه ؛ هر لحظه بخشی از جمعیت روخاکی شما به دنیای زیر خاکی ما سفر می کنند. باور تون نمیشه ؛ تازه ورودی ها همان دقایق اول؛ آخرین حرفارو می زنند. اینجا لال رو به حرف می آرند .آخه برگ سبز عبوری شون حرف زدن از شکل بودن شونه. ازداخل کشوی میز تلفن ؛کاغذ و قلم را برداشتم گفتم ننه آقا: پس بگین تا بنویسم.
نفس عمیقی کشید ؛ گفت: سعی نکنی لحظه ای قلم رو روی زمین بذاری ؛ تو بایستی بنویسی ؛ آخه قلمت متعلق به تو نیست ؛ این یک ابزارامانی است.
گفتم: ننه آقا؛آخه چی بنویسم ؛ چقدر بنویسم ؛ تاکی بنویسم.
گفت: تو بنویس ؛ مهم نیست نمی خونن ؛مهم نیست توجه ندارن؛مهم نیست حتی با اسم سایت سخن نیوز آشنا نیستن؛ نگاهی ام نمی کنن ؛ ولی تو بنویس ؛ اینهمه سوژه دور و بر زندگی ات شکل می گیره اونوقت به تماشای اون می شینی ؛ از بیکاری بنویس نه بصورت تکراری ؛راهکار بده ؛حضور 70هزار افغانی در مشاغل تخصصی و غیر تخصصی فقط درتهران ؛جالب اینکه مسئولین جهت حذف وکاهش این آمار وارقام محدودیت هایی گذاشتن ؛خب جایگزین این جمعیت چه کسانی می شوند. چنانچه این اتفاق بیافتد اجرای طرح زیباست. مشکل اینه فقط حرف می زنند ؛ پس تو بنویس ؛ آنقدر بنویس تا جنبه کاربردی پیدا کنه .وجود 70 هزار افغانی فقط بحث جمعیتی نیست ؛ بلکه جهت سروپا داشتن اینها بایستی بخشی از جمعیت کشور ؛ انرژی؛ سرمایه مثل پوشاک ؛ غذا؛ درمان؛ سوخت برایشون هزینه بشه؛ یعنی تقبل هزینه سنگین برای ملت و دولت ؛بماند در بحث امنیتی هزینه مضاعفی دارند.
حرفم اینه؛ مسئولین دربحث پالایش جمعیت؛ پاکسازی جمعیت ؛همسانی کردن جمعیت ؛ درستش ورود پیدا کنن . جدی ترعمل کنن.
گفتم : ننه آقا؛ اینهارو نوشتم ؛ حرفات تموم شد.
تلخندزد وگفت :چی تموم شد؛ تازه شروع کردیم؛ از آمار طلاق فله ای بنویس که ناشی از ازدواج فله ای است. و اخیرا هم در بعضی از شهرها رشد قارچ گونه پیدا کرده و با پیامکها زمان طلاق رسمی رو مثل زمان ازدواج رسمی بهم اطلاع میدن.خندیدم ؛ گفتم : ازدواج فله ای دیگه چه صیغیه ایست؟
گفت: بعضی ازمسئولین فرهنگی کشورجهت ارائه آمار وارقام کار فرهنگی حوزه خود مراسم جشن ازدواج رو درتیراژ بسیار بالا درنظرمی گیرن . نظیرازدواج دانشجوئی ؛ازدواج تحت پوشش کمیته و...
گفتم: ننه آقا ؛ بیش ازحد داری به بعضی از مسائل که در حیطه کاری تو نیست ورود پیدا می کنی.
گفت : مخالف ازدواج نیستم ؛ حرفم اینه به تعدد ازدواج فکر نکنیم ؛ بلکه به تحکیم ازدواج فکر کنیم .و به زیر ساختاری آن فکر کنیم. ازدواج ترم اول دانشجوئی منجر به طلاق میان ترم دانشجوئی میشه .آیا این اتفاق واسه یه آدم اهل علم ودانش زیباست. پس تشویقی های کاذب ؛ امتیازات کاذب نتایج کاذب بدنبال داره. زندگی زوج جوان بر اساس عقلانی اونهم توسط یه رابط دلسوز و فهیم شکل بگیره ؛ بدونید تا آخر عمر ممنون دارش هستن. پس ازدواج بایستی از روی مطالعه ؛ تحقیق ؛علاقه؛ دوندگی و...شکل بگیره.
گفتم : تحقیق ومطالعه و...صحبتش نیست ؛ بلکه بصورت بخشنامه ای عمل می کنن.
گفت : چنانچه ازدواج فله ای رو درکارخونه ها و دستگاهها و... نهادینه کنیم در بحث نظم اجتماعی و امنیت اجتماعی دچارمشکلات عدیده می شویم ؛ حتی روستاهای کشور بخاطر چشم وهم چشمی در فضای روستای خود ازدواج قبیله ای راه بندازن . اونوقت عواطف ؛ احساسات کم رنگ میشه.
خمیازه ام آمد قلم وکاغذ را پائین گذاشتم ؛ گفتم ننه آقا ؛ خیلی خوابم میاد.
ننه آقا با دستهایش پشت گردنم رو مالش داد و گفت: از عواقب افزایش جمعیت بنویس که درصورت اتفاق ؛جامعه در بحث تامین امنیت ؛ غذا ؛ اشتغال ؛ تحصیل ؛ درمان ؛ انرژی ؛ مسکن ؛ تردد ؛ حمل ونقل ؛ و....با چالش های جدی مواجه می شویم. هرچند زوج های جوان امروز مون با بصیرت و دور اندیشی به تک فرزندی ؛ حتی تاخیر در زاد ولد روی آوردن. گفتم :ننه آقا؛ این موضوع تاخیر در ازدواج یک فاجعه است ؛کودک به هیجانات وابسته است. کودک از والدین انتظار بازی ؛خوش وبش داره. والدین هم در یک شرایط سنی خاص پاسخگوی نیازهای شادیبخش کودکان هستن. پس والدین بی رمق ؛ سرد مزاج بخاطر افزایش سنی ؛ انباشت مشکلات زندگی در منزوی کردن ؛ کم تحرک کردن کودکان نقش مستقیم دارند.
گفت: اتفاقا من هم با بحث تاخیر در زاد ولد ؛ حتی تاخیردرزمان ازدواج هم مخالفم دوست دارم در زمان مناسب این اتفاق ها شکل بگیره اما با زاد ولد زیاد بسیار مخالفم.
گفتم : آخه ننه آقا؛ باتوجه به جمعیت شیعیان جهان در مقابل جمعیت ادیان دیگر نیاز به افزایش داره.با عصبانیت خاصی گفت:تودیگه حرفای اینهارو می زنی؟
گفتم: پس خودت میدونی حرفام نیست . اگرحرفام بود خودم تک فرزند نداشتم . در صورتیکه خودم وهمسرم در یک خانواده پرجمعیت بدنیا آمدیم.
گفت : بایستی با برنامه ریزی مدون وهدفمند جمعیت رو کیفی کرد . جمعیت رو نبایستی از لحاظ کمی شاخص بندی کرد . جمعیت امام حسین (ع) کیفی بود ولی جمعیت یزید کمی بود . در صورتیکه در نتیجه نهایی جنگ اسلام وکفر؛ اسلام محو نشد بلکه در تاریخ بشریت زنده شد . حتی بعد از چندین قرن؛ انقلاب اسلامی ایران با رهبری قاطعانه حضرت امام (ره) با جمعیت کیفی به پیروزی رسید . مقاومت در 8سال دفاع مقدس جمعیت کیفی بود . اصرار نداریم تک فرزند باشند ؛ نهایتا دوتا بچه کافیه . منابع غنی طبیعی الهی متعلق به نسل و قرن فعلی نیست. این سرمایه خدادادی بایستی قرن ها در اختیار بندگان الهی قرار بگیره.
تازه بشر بر اساس شعور الهی به یافته های جدید دست پیدا می کنه ؛ این موضوع نشان میده خدای تبارک وتعالی در تقسیم غنایم الهی بصورت هدفمند عمل می کنه.
به چهره ننه آقا می نگرم . که با نیم نگاهی از حرکت رقص قلمم بر روی کاغذهای سیاه شده می خندد. با صدای بلند ؛ بلند بلندتر واز جایش بلند می شود وبا صدای قهقهه خنده درب سالن را بصورت نیمه بازگذاشته وبه آرامی از فضای سالن خارج می شود . با چشمان پف کرده از روی کاناپه بلند می شوم و عجولانه روشنائی اتاقم را خاموش می کنم و به سمت رختخوابم می روم و به ننه آقا ی آن لاینم می اندیشم.
1402/9/10 12:37
1402/7/6 5:29
1402/7/2 10:14
1402/6/31 8:55
1402/1/17 9:14
1403/4/26 20:26
1396/2/20 21:24
1395/2/19 21:2
1395/2/19 20:58
1395/2/19 20:54
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام *
ایمیل *
وبلاگ
دیدگاه
سخن سردبیر
سخن تازه
سخن داغ
شهرهای شمالی
گوناگون
ادبیات
نیم نگاه
دلمشغولی ها
خواب ننه آقا
بسته خبری
دلنوشته ها
سرگرمی ها