تاریخ انتشار: 1396/2/20 21:24     /     کد خبر : 2534     /     دسته خبر : خواب ننه آقا
سخن نیوز: /رکنی/ آسمان مملو از چیدمان ستاره های ریز و درشت بود، با اینکه سکوت مطلق در فضای اتاق حاکم بود ، کنجکاوانه به سمت میز اتاق کارم نیم خیز شدم ، چند نسخه از روزنامه های چپ و راست روز کشور را چنگ زدم و با چشمان خسته مروری روی عناوین خبری آن انداختم . درست بیاد ندارم . چقدر وقت روی آن گذاشتم ، فقط این را می دانم با خط و نشان کاندیدهای چپ و راست ذهنم آشفته تر شد ، و بدنبال آن بخواب عمیقی رفتم . تا اینکه با صدای زنگ ممتد تلفن همراه از جا کنده شدم و روزنامه ها یکی بعد از دیگری زیر پایم پهن شدند .
بطرف میز تلویزیون رفتم و گوشی را برداشتم . هنوز صدای نفسم در نیامده بود . از آن سوی خط تلفن صدای لرزش پیرزنی معترض مرا بخود آورد. با اینکه نای صحبت نداشتم ، تنها کلمه بفرمایین را بر زبان آوردم . صدای معترض متعلق به ننه آقا بود صدای مهربانانه بخود گرفت . از من خواست تا با فشار دادن دگمه آیفون درب منزل را برای او باز کنم . طبق معمول اطاعت امر کردم . ابتدا دگمه آیفون سپس دستگیره درب اتاق را گشودم ، و با بی حوصلگی روی مبل لم دادم . لحظه ای نگذشت مادر بزرگم با پیراهن گل گلی و روسری سفید رنگ مثل درخت شمشاد مقابل چشمان بهت زده من ایستاد. ناباورانه با لبخند سردی او را به نشستن دعوت کردم . بی آنکه اهمیتی به حرف هایم بدهد . به سمت پنجره اتاقم رفت ، نگاهی به آسمان نیم نگاهی هم به چهره نیمه خواب آلود من انداخت . و با زبان پرخاشگری گفت: برایت متاسفم . شما سالهاست روزنامه نگارین . وظیفه ذاتی شما اینه حقایق جامعه شهروندی رو بنویسین . اونوقت خودتونو بخواب میزنین .
همینطور انگشتان دستهایم را لای موهای سرم به بازی می گرفتم ، به آرامی گفتم ، ننه آقا ، دلت می خواد از چی بنویسم ؟ از کی بنویسم ؟ تازه تو از کجا می دونی من چیزی نمی نویسم . باور کن شب و روزکارم نوشتنه ، شبی بدون نوشتن خواب روی چشام نمیاد .
منم اینو می دونم ، بارها بارها رقص قلم شمارو روی کاغذها به اطرافیانم نشون دادم ، اما حرف دلم یه چیز دیگه هستش. قبل از نوشتن مغزت رو فشار بیار از بین نوشتنی ها چیزی رو بنویسی که بایستی می نوشتی.
از جایم بلند شدم ، بطرف یخچال رفتم ، با لیوان لبریز از آب سرد مقابلش ایستادم ، چند قدمی از من فاصله گرفت . درست روی لبه ورق های روزنامه ای ایستاد ، بی آنکه سرش را بطرفم برگرداند ، با صدای تندتر از قبل گفت: واسه نوشیدن یه لیوان آب اینجا نیومدم . خودمون اونجا آبشار تگری داریم ، حرفمون اینه از انتخابات بنویس ، الان وقتشه، بنویس فلان کاندید واسه لم دادن به صندلی چه جوری خودشو به آب و آتیش می زنه .
ناخودآگاه با صدای بلند خندیدم ، گفتم ننه آقا شما سالهاست از این دیار روزمینی رفتین ، سالهاست شما جز آدم های زیر خاکی شدین ، شما زیر خاکی ها از کجا میدونین توی این مملکت چه خبره ؟ هنوز بعضی از آدم های روزمینی نمی دونن روی کدوم نقطه زندگی ان ، اونوقت شما از...
ننه آقا پرخاش کنان گفت : تمومش کن ، بارها بهت گفتم ، بازهم بهت میگم ، ما اونجا هر لحظه آن لاینیم ، بهتر از شماها ، شماها اینطرف و اونطرف سرک می کشین ، اطلاعات می گیرین. ولی ما زیرخاکی ها هر لحظه از راه رسیده ها تخلیه خبری می کنیم . جالبه اینو هم بدونین از راه رسیده های ما از همه نوع شخصیت های جامعه شهروندی هستن . پس بهتره واسه من کرکر نخندی در عوضش قلم وکاغذ رو بردار از انتخابات بنویس ، بنویس واسه چسبیدن به صندلی چهارساله چندان خوشایند نیس بجون همدیگه بیافتین ، با غضب ریشه یکدیگه رو خشک کنین ، شعار ندین ، حرفای عملی بزنین، از خودتون بگین، از ایده هاتون بگین ، اگه رای نیاوردین لااقل دیگری از فکرتون بتونه عمل کنه .
عزیزان من واسه چی عکس همدیگه رو لگد میگرین واسه همدیگه سنگ وآجر پرت می کنین ، با فحش و تهمت و افترا نمی تونین توی قلب ملت نشست کنین . واسه چی با احساسات پاک مردم بازی می کنین ، توی عصر مجازی عوامفریبی جایگاه نداره ، حرکت برخی از کاندیدها نشانگر خودبالندگی نیس بلکه نوعی خود انتحاری ست . چرا شتابزده عمل می کنن؟ چرا پای بند به خط قرمز نیستن ؟ مگه بعد از تصاحب قدرت مجری خط قرمز نیستن؟ ما زیر خاکی ها از پایکوبی دشمنان حرص می خوریم . چرا با رفتار و گفتار خودشان خوراک خوشمزه ای برای دشمنان اصلی خود تدارک می بینن .
عزیزان من خاک سوریه ، عراق و افغانستان و... سرعت گیر خاک کشور ایرانه ، مقصد اصلی دشمن ایرانه ، شماها که نمی دونین از راه رسیده های حرمین با چه سوز و گدازی از حربه های شیطانی دشمن میگن ، شماها بایستی بنویسین اگه می خواین توی خونه امنیت داشته باشین بایستی محله تون امن باشه ، محله تون می خواد امنیت داشته باشه ، شهرتون بایستی امن باشه ، شهرتون می خواد امنیت داشته باشه بایستی کشورتون امن باشه ، کشورتون می خواد امنیت داشته باشه ، همسایگان مرزی کشورتون امن باشه.
ازحرفای منطقی ننه آقا به وجد می آیم. بی صبرانه قلم و کاغذی را مهیا می کنم، ننه آقا با نیم نگاهی از حرکت رقص قلمم بر روی کاغذهای سیاه شده می خندد. با صدای بلند ؛ بلند ، بلندتر و با صدای قهقهه خنده درب اتاقم را بصورت نیمه بازگذاشته و به آرامی از فضای سالن خارج می شود . با چشمان پف کرده از روی مبل بلند می شوم و عجولانه روشنائی اتاقم را خاموش می کنم و به سمت رختخوابم می روم و به ننه آقای آن لاین فضای انتخاباتی می اندیشم.
سخن نیوز: به کاربران بزرگوار توصیه می کنیم ، جهت آشنایی با سبک نگارشی خواب ننه آقا حتما خواب ننه آقا شماره های قبلی را مطالعه کنند . ضمنا باتوجه به جابجایی سخن نیوز به سخن امروز و سپس سخن امروز به سخن نیوز به شماره 3 آن دسترسی نداریم . بمحض دست یافتن به خواب ننه آقا شماره 3 به تعبیر برخی از عزیزان کاربر بعنوان یک اثر ماندگار در شناسنامه نویسندگی ام ثبت می شود . حتما انعکاس خواهیم داد/. باتشکر رکنی
1403/4/26 20:26
1396/2/20 21:24
1395/2/19 21:2
1395/2/19 20:58
1395/2/19 20:54
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام *
ایمیل *
وبلاگ
دیدگاه
سخن سردبیر
سخن تازه
سخن داغ
شهرهای شمالی
گوناگون
ادبیات
نیم نگاه
دلمشغولی ها
خواب ننه آقا
بسته خبری
دلنوشته ها
سرگرمی ها