تاریخ انتشار: 1400/4/18 1:9     /     کد خبر : 4535     /     دسته خبر : گزارش ویژه
دیدارنیوز ـ ناصر ذاکری*: فیلم Balloon محصول سال ۲۰۱۸ بوده و براساس یک ماجرای واقعی ساختهشدهاست. در دوران قبل از تخریب دیوار برلین که کمونیستها بر آلمان شرقی مسلط بودند، بسیاری از شهروندان آلمان شرقی رویای فرار و پناه بردن به نیمه غربی آلمان را در سر میپروراندند. اما طبعاً امکان تحقق این رویا برای همه فراهم نبود. انگیزه آنان رسیدن به رفاه بیشتر و نیز برخورداری از آزادیهای اجتماعی بیشتر بود، خواستههایی که حکومت کمونیستی آلمان شرقی از شهروندان خود دریغ میداشت. فیلم ماجرای فرار دو خانواده استرلزیک و وتسل را در سپتامبر ۱۹۷۹ روایت میکند. پیتر استرلزیک و گونتر وتسل ساکن آلمان شرقی تلاش میکنند با استفاده از بالون از مرز عبور کنند و خود و خانوادهشان را به آلمان غربی برسانند. آنها ۱۸ ماه تلاش میکنند تا مقدمات کار را فراهم کنند. چندبار شکست میخورند، اولین تلاش آنها ناموفق است. مأموران مرزی متوجه تلاش آنها میشوند، اما نمیتوانند هویت دو خانواده را کشف کنند.
روز بعد از اولین اقدام ناموفق دوریس متوجه اشتباه بسیار بزرگش میشود او جعبه قرصهایش را در جنگل جا گذاشته است
بااینحال پلیس مخوف آلمان شرقی دربهدر دنبال آنان است و با استفاده از آثار برجای مانده از جمله جعبه داروی تیروئید دوریس همسر پیتر دنبال آنان میگردد. پیتر و گونتر میدانند که دیر یا زود گیر خواهندافتاد. به همین دلیل باید فشرده کار کنند. آنان حتی برای خرید پارچه و ملزومات هم دچار مشکل هستند، چون خرید اینهمه پارچه توجه پلیس را جلب میکند. از سوی دیگر باید تا زمان شروع شدن باد در مسیر مناسب کارشان را تمام کنند.
بیشتر بخوانید: نگاهی به فیلم زندگی زیباست؛ ستایش شوخطبعی در برابر فاجعه!
پلیس حلقه محاصره را تنگتر و تنگتر کرده و در دو قدمی آنهاست. دو خانواده هرکدام با دو فرزند که بزرگترینشان ۱۵ساله و کوچکترینشان ۲ساله است، شتابزده سوار بالون میشوند. آنها حتی فرصت آزمایش هم ندارند و باید دل به دریا بزنند. بالون با وجود مشکلات به ارتفاعات بالا صعود میکند، و با کمک باد در جهت مناسب پیش میرود. ۲۵ دقیقه بعد بالون که دچار نقص شده، پایین میآید. آنها هنوز نمیدانند از مرز رد شدهاند یا نه. پیتر و گونتر برای شناسایی منطقه راه میافتند، و دقایقی بعد با خبر خوش به سوی خانوادههایشان بازمیگردند؛ آنها موفق شدهاند، و اینک در خاک آلمان غربی هستند.
شهروندان آلمان شرقی همه مواظب همدیگر هستند، ممکن است کسی خطا کند و آنها متهم شوند که دیدند و گزارش نکردند
فیلم روایت ماجرا را از مراسم جشن تکلیف سیاسی پسر بزرگ خانواده استرلزیک آغاز میکند که مدیر مدرسه از دانشآموزان میخواهد سوگند سوسیالیستی یاد کنند و به آنها گوشزد میکند که آنان ازاین بهبعد زیر ذرهبین حکومت هستند. علاوهبراین رفتار و برخورد شهروندان باهم و حتی نوع برانداز کردن همدیگر بهخوبی وضعیت پلیسی حاکم بر جامعه را نشان میدهد. فیلم بنا ندارد تصویری کامل از دشواریهای زندگی در آلمان شرقی را به بیننده ارائه کند. فرض این است که بیننده از این موضوع آگاهی کامل دارد. ازاینرو به همین مختصر بسنده کرده، و به تشریح چگونگی ساخت و تکمیل بالون و تعقیب و گریزهای مربوط میپردازد.
پسرک در مهد کودک راز بزرگ خانواده را برای خانم مربی میگوید
در یک صحنه پیتر پسر بزرگ گونتر در مهد کودک با خانم مربی درگیر صحبت است:- تو چی پیتر؟ ببینم شغل بابات چیه؟- بابای من خیاطه.- مگه بابات راننده آمبولانس نبود؟- اونم هست. ولی همش پای چرخ خیاطی مینشینه.- واقعاً؟ چی میدوزه؟ نمیدونی؟- گفته چیزی نگم.- اما به من که میتونی بگی.
خانم مربی مهد کودک مثل بقیه شهروندان موظف است هر چیز مشکوکی را گزارش بدهد. اما او حاضر به همکاری با پلیس نمیشود، و خطر از بیخ گوش خانواده وتسل رد میشود.
رفیق سرهنگ از دو سرباز مرزی بازجویی میکند، آنها کوتاهی کردهاند و باید پاسخگوی این خطای بزرگشان باشند
در صحنهای دیگر رفیق سرهنگ در حین بازجویی از دو سرباز مرزی که متهم به قصور هستند، از آنان میخواهد شرح وظیفه خود را از کتابچه مقررات بخوانند:
وظیفه شما این است که از مهارتهای جنگیتان استفاده کرده، متجاوزان مرزی را متوقف کرده، یا بکشید تا جلو فرار مردم از مرزها را بگیرید. وظیفهتان را به دقت انجام بدهید. چون خیانتکاران برای کشور خطرناک هستند. در استفاده از اسلحه تردید نکنید. حتی اگر پای بچهها یا زنها در کار بود. چون خائنها با آوردن آنان از دلرحمی شما سوء استفاده میکنند.
پسرک از پنجره اتاقشان در هتل آن سوی مرز یا به قول خودش غرب را تماشا میکند
در صحنهای دیگر پسرک با شگفتی از پنجره هتل آن طرف مرز را تماشا میکند: غرب اونجاست مامان؟
مادر با نگاهی حسرتبار میگوید: آره ... نزدیک به نظر میاد. مگه نه؟
فیلم پرونده تقسیم کشور آلمان به دو بخش شرقی و غربی و تبعات انسانی و سیاسی آن را موردتوجه قرار دادهاست. با خاتمه جنگ جهانی دوم طرفهای پیروز جنگ آلمان را بین خود تقسیم کردند. بخش شرقی تحت سیطره شوروی و بخش غربی در حوزه نفوذ غرب قرار گرفت. از همان روز نخست گروهی پرتعداد از ساکنان بخش شرقی تلاش کردند خودشان را به بخش غربی برسانند. با گذشت زمان روسها مصمم شدند با جدیت بیشتری با این جریان خروج جمعیت و مهاجرت از شرق به غرب مقابله کنند. زیرا این مهاجرت نوعی تبلیغ منفی علیه اردوگاه سوسیالیسم بود.
بیشتر بخوانید: نگاهی به فیلم زندگی دیگران؛ عشق زیر سایه اشتازی
در سالهای نخست بیشترین خروج جمعیت در شهر برلین که به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شدهبود، اتفاق میافتاد. با ساخت دیوار برلین که دورتادور برلین غربی را دربر میگرفت، آسانترین مسیر خروج از بخش شرقی و پناه بردن به غرب به دشوارترین بخش از مرز بین شرق و غرب مبدل شد. این دیوار آمار سالانه فرار از شرق به غرب را در سال ۱۹۶۱ از ۸۵۰۰ نفر در سال به ۲۳۰۰ نفر کاهش داد. بدینترتیب تلاش برای فرار از آلمان شرقی از شهر برلین به بخشهای دیگر مرز منتقل شد. از سوی دیگر دولت آلمان شرقی سال به سال با جدیت بیشتر به مقابله با فراریان پرداخت و به همین دلیل آمار فراریان در سالهای بعد با کاهش چشمگیر روبهرو شد.
گونتر شبانهروز مشغول دوختن قطعات پارچه به همدیگر است تا بالون به موقع آماده شود
فراریان شیوههای مختلفی را برای خروج از مرز و رسیدن به غرب میآزمودند و گاه جان خود را بر سر این کار میگذاشتند. ایده استفاده از بالون اولینبار در سال ۱۹۷۸ آزمودهشد، و همانگونه که فیلم روایت میکند، در سپتامبر سال بعد با موفقیت اجرا شد. در واقع مهارت و تخصص اعضای تیم موجب موفقیت این ایده شد. پیتر مهندس برق بود و توانست نیروی پیشران بالون را به کارآمدترین وضعیت ممکن طراحی کرده، و آماده کند. گونتر هم مهارت خود در حوزه خیاطی را به کار گرفت تا محفظه بزرگ هوا را که برای انتقال هشت نفر به آنسوی مرز مناسب باشد، دوخته و بهموقع تحویل دهد. به بیان دیگر همه کسانی که برای فرار از آلمان شرقی که بهنادرستی خود را "جمهوری دموکراتیک آلمان" مینامید، شانس موفقیت نداشتند، زیرا باید از دانش و مهارت کافی برای تهیه کردن وسایل فرار برخوردار میبودند، و علاوهبراین همه علاقمندان به فرار از شانس تشکیل یک تیم یکدست که ازیکسو مهارتهایشان مکمل هم باشد و از سوی دیگر بتوانند به هم اعتماد کنند، بهرهمند نبودند.
مهاجرت از سرزمینی به سرزمین دیگر از بدو تاریخ مطرح بوده، و بسیاری از انسانها در جستجوی سرنوشت خود و با انگیزه زندگی بهتر و آسایش و رفاه و امنیت، مهاجرت را برگزیدهاند. اما دشواریهایی که برخی حکومتها برای شهروندان خود ایجاد کرده، و آنان را ناگزیر از مهاجرت میکنند، موضوع دیگری است. شوروی سوسیالیستی خود را به دروغ بهشت روی زمین مینامید و مدعی بود شهروندانش با رضایت و شادکامی زندگی میکنند. سایر کشورهای بلوک شرق هم چنین ادعاهایی داشتند. آلمان شرقی هم همانطور که گفتهشد، خود را جمهوری دموکراتیک مینامید. به بیان دیگر آلمان شرقی در مقایسه با آلمان غربی به معیارهای دموکراسی نزدیکتر بود! اما زمامداران آلمان شرقی هرگز به این سؤال ساده پاسخ نمیدادند که چرا شهروندان آلمان شرقی حتی حاضرند خطر مرگ را بپذیرند، اما خودشان را به آنسوی مرز برسانند؟ و چرا هیچیک از اتباع آلمان غربی حاضر به فرار به سوی بهشت سوسیالیسم نیست؟!
بیشتر بخوانید: «قطار شبانه لیسبون»؛ سفری برای درک معنای زندگی
مهاجرتهایی از این نوع شاید از دید فیلمسازان ماجراهایی مهیج تلقی شوند که میتوانند دستمایه تولید آثار پرفروش و شایسته تحسین قرار گیرند. اما از منظری دیگر، سندی برای بطلان ادعای حکومتهای خودکامهای است که مدعی ایجاد رفاه و آسایش و بهروزی برای شهروندان هستند. اما اگر راهی برای شناسایی و اندازهگیری تمایل شهروندان کشورها به مهاجرت وجود داشتهباشد، میتوان دریافت که آیا چنین حاکمانی موفق به آباد کردن دنیای شهروندان خود شدهاند یا نه. حکومت کمونیستی کره شمالی سالیان سال با چاپ پوسترهای معروف با محوریت رهبرانش و نشان دادن چهره خندان و شاداب مردم در کنار حاکم، تلاش میکرد افکار عمومی جهان را قانع کند که مردم کره شمالی با جان و دل عاشق حاکمانشان هستند، و در بهشتی زمینی که سوسیالیسم برایشان تدارک دیده، با نیکبختی زندگی میکنند. اما تصویر ماهوارهای شبهجزیره کره که روشنایی خیرهکننده نیمه جنوبی و تاریکی نیمه شمالی را ثبت کرده، راز حاکمان کره شمالی را فاش میکند، همانگونه که تلاش شهروندان آلمان شرقی برای مهاجرت به غرب و پذیرش خطرات این فرار راز حاکمان جمهوری بهاصطلاح دموکراتیک آلمان را فاش میساخت.
گفتنی است فیلم Night Crossing محصول سال ۱۹۸۲ که توسط کمپانی والت دیسنی ساختهشد، نیز ماجرای این فرار موفقیتآمیز را روایت میکند.
*روزنامهنگار و پژوهشگر اقتصادی
1403/7/30 22:17
1403/6/19 9:12
1403/4/29 12:52
1403/4/5 23:1
1403/3/4 16:15
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
نام *
ایمیل *
وبلاگ
دیدگاه
سخن سردبیر
سخن تازه
سخن داغ
شهرهای شمالی
گوناگون
ادبیات
نیم نگاه
دلمشغولی ها
خواب ننه آقا
بسته خبری
دلنوشته ها
سرگرمی ها